اما نهضتی با این اهمیت و بزرگی با موانع و چالشهای روبهرو خواهد بود. یکی از این موانع پیش روی نوخواهی مذهبی، تعصب و توقف فکری در قرون پیشین است که ما را به جمود و رکود در نظرات علما و متکلمان و اصولیون قدیم ـ که البته در عصر خویش بسیار مترقی و افتخارآفرین بوده است ـ دعوت میکند و روح اجتهاد با این جزماندیشی مغایر است. هم از این روست که شریعتی به جای دو اصل «عقل» و «اجماع»، «علم» و «زمان» را مطرح میکند.[i] به باور شریعتی مهمترین مخالفان این جنبش، مؤمنین ارثی و برخی متولیان رسمی مذهباند که کمترین تحولی را در فهم مذهبی تحمل نمیکنند و هر برداشت را نوعی کفر میشمارند.[ii]
دکتر شریعتی شاید از آن جهت که در مباحث دینی و نظرات اسلامیاش یک نوع ساختارشکنی نامانوس با خواست و روش دینداران انجام داد، مورد کم لطفی برخی قرار گرفت. به باور برخی، شریعتی متهم به قربانی خلوص درپای توانایی است.
اهل ایمان چون فقط به توانایی نمیاندیشند بلکه به خلوص اندیشه دینی هم میاندیشند، گاه کارهای شریعتی مقبول آنان نمیافتد. اینجا است که دغدغ? خلوص گاه توانایی را میستاند و دغدغههای توانایی گاه خلوص را.[iii]
دکتر شریعتی همانطور که نقاد خوبی بود، به نقادیِ خوب هم نیاز دارد. زیرا توقف در او و پذیرش بیچون و چرای نظرات او ثمری ندارد. برخی او را بخاطر اینکه فقط شریعتی است به باد انتقاد میگیرند. اینان کسانیاند که اگر از کسی هم طرفداری کنند، از روی چاپلوسی است نه از سر درد و دلسوزی. و برخی از او بتی میسازند که گاه مجال دفاع از شخصیت او نیز از مدافعان راستین سلب میشود. هم تسلّب و هم تسرّع در رأی به یک میزان خطرناک است.
باید نیک بیندیشیم که «در فضایی که ستایشهای تملقآمیز از یک سو و ناسزاهای تند از سوی دیگر و در یک کلمه «گزافهگویی» جای داوری منصفانه را میگیرد، دستیابی به شخصیت واقعی اشخاص دشوار و احیاناً نامیسر است. اگر ما داوری درست دربار? خودیها را با ستایشهای بیحساب و مطلقنگریهای گزاف، سودزا کردیم؛ طبعاً جواز ناسزاگویی و دشنام را به جای داوری، به مخالف معارض دادهایم. این شیوهای است که در اثر آن، آنچه مکتوم میماند، حقیقت است و آنکه مظلوم واقع میشود، مردمی هستند که رشد و کمال شخصیت آنان در گرو درک خردمندانه حقیقت و شناخت مصلحت واقعی است».[iv]
[i]. با مخاطبهای آشنا/ مآ1، ص172 پاورقی.
[ii]. علی (ع)/ مآ26، ص463
[iii]. قصه ارباب معرفت، ص367ـ 365
[iv]. یاد یادگار امام(ره)، خاطرات سید محمد خاتمی از سید احمد خمینی، ص41و42.
در اندیش? شریعتی رنسانس اسلامی با «تولد مجدد» روح انقلاب بیدارکننده و طرح مجدد «پیام» متجلی میشود. پیامی که انقلاب ریشهدار و تندی در قلب افسرده و بیرمق و تاریک تاریخ انسان پدید میآورد.[i] و این همه در رجوع به قرآن تبلور پیدا میکند.
رنسانس اسلامی از طریق مبارزه با خرافات، جمود، استحمار، ارتجاع، تعصبهای کور عامیانه، مصلحتاندیشیهای طبقاتی و منفعتطلبیهای صنفی، نفی مطلق آنچه به معنی اسلام یا تشیع، فلجکننده منطق و آزاداندیشی است، با ایجاد یک نهضت فکری و اجتماعی شیعی بر اساس قر آن و سنت و از طریق خاندان پیامبر (ص) صورت میگیرد.[ii]
تا زمانی که دین را مجموعهای از تفکرات و اندیشههای ذهنی متشرعان تشکیل دهد و از روح اسلام حقیقی خبری نباشد، دین در محراب و توسل و شفاعت و گریه و ... منحصر میشود و آنچه از مسلمانی میماند تعبدیات بیچون و چرای ساخته و پرداخته ذهن و محبت بدون معرفت است که نه کس را پروای نفی آن است و نه آن آموزهها راهگشا خواهد بود.
دین باید حرکتدهنده و پیشبرنده به جلو باشد نه عامل تخدیر و تحدید و عزلتگزینی و واپسگرایی. دوری شیعه از سرچشم? اصلی تشیع عامل پدیدار شدن آثار شوم و دردناکی برای شیعیان بوده است.[iii]
ایجاد یک رنسانس مذهبی به دو بستر نیاز دارد. به دیگر سخن اصلاح مذهب به شرط تحقق این زمینهها محقق میشود: یکی رسیدن به خودآگاهی از رهگذر بازگشت به خویشتن و بازیافت مجدد خویش به مدد رجوع به قرآن و دیگری مبارزه با تحجر و جذمیت دینی.
هر مسئلهای که پیرامون ما مطرح است؛ چه فردی و چه اجتماعی، چه صنفی و چه غیرصنفی، چه به شکل دین و چه به شکل بیدینی، همه و همه اگر در مسیر «خودآگاهی انسانی» یعنی توجه به «خویشتن خویش» و در مسیر «خودآگاهی اجتماعی» یعنی احساس مسئولیت در زمان و در جامعه نباشد، نامش و عنوانش هر چه باشد ولو هر قدر هم حق و مقدس، «استحمار» است؛ استحمار کهنه یا استحمار نو![iv] نقش خودآگاهی تا آنجا است که تود? منحط و منجمد را به یک کانون جوشان سازنده و آفرینند? نبوغهای بزرگ و جهشهای عظیم مبدل میسازد.[v] و «مذهب بیدار کند? مترقی» است که «مذهب خوابآور منحط» را از اندیشهها و احساسها بیرون میراند.[vi]
دکتر شریعتی تبدیل اسلام از «سنتهای حزبی موروثی» به «خودآگاهی مسئولیتزای انتخابی» را مهمترین رویداد سالهای اخیر میداند.[vii]
تصفی? طرز فکر مذهبی برای بازگشت به سرچشم? زلال اسلام اصیل، حساسترین و فردیترین مسئولیت ما است؛ چرا که به گفت? دکتر عناصر خارجی دیری است که با طرز تفکر اعتقادی و مذهبی ما آمیخته است. عناصری که ساخت? نظامهای استبدادی است و در یک کلام، بذرافشانی «غرض» در زمین حاصلخیز «جهل» در طول قرنها است.[viii]
طرفه آنکه رنسانس اسلامی یعنی «کشف اسلام نخستین» و یافتن یک «ایدئولوژی» که یگانه راه تحقق این هدف، «بازگشت به قرآن» است.[ix] اما رنسانس مذهبی به همینجا ختم نمیشود بلکه به بستر دیگری نیازمند است و آن مبارزه با تحجر و قشریگری است. اوراق تاریخ اسلام و سرگذشت مدافعان بهظاهر دردمند اما دردزا و مصیبتافزا بر این نکته صحه میگذارد که روح تشیع و روح اسلام قربانی کالبد خویش بوده است. اگر اسلام در میدان حقیقت مبارزه با دشمن، پیروز و سربلند بیرون آمده؛ در خیم? دوست به تیغ مصلحت از پای درافتاده است. بیتردید تحجر و جزماندیشی در گستر? تاریخ اسلام همواره شمشیر را از سر شرک و جبه? خصم برداشته و بر سر توحید و جبه? دوست زده است.
خاندان محمد با شمشیرهایی به شهادت رسیدهاند که بر روی آن آیات جهاد در راه خدا و شعار توحید نقش بسته بود. اینها بودند که اسلام را پوک و بیروح و بیجهت و بیحیات و حرکت کردند.[x]
اینگونه است که باید در مکتب و مفاد آن فکر کرد و از تعبد و انقیاد و تسلیم سنتی بیرون آمد و این همان چیزی است که ائمه (علیهم السلام) بدان امر میکنند: «تفقهوا فی الدین».
[i]. چه باید کرد؟/ مآ20، ص380
[ii]. علی (ع)/ مآ26، ص471
[iii]. همان، ص672
[iv]. چه باید کرد؟/ مآ20، ص245
[v]. همان، ص257
[vi]. همان، ص378
[vii]. با مخاطبهای آشنا/ مآ1، ص202
[viii]. چه باید کرد؟/ مآ20، ص384
[ix]. همان
[x]. همان، ص344
کویر خصلت راز و آواز شریعتی همه ساله در آخرین روزهای بهاری، نوایی دوباره مییابد و دینداران و دردمندان فراوانی به پاسداشت شخصیت والای او یاد و نامش را گرامی میدارند و بر تداوم راهش تاکید میکنند.
آنچه در ادامه میخوانید بازخوانی برخی دیدگاههای دکتر شریعتی در موضوع تحول در اندیشه دینی است. موضوعی که در فضای کنونی جامعه مذهبی و فرهنگی نیز باید بیش از پیش بدان بیندیشیم و از کجرویها و کژاندیشیها در این عرصه بیمناک باشیم.
تکمیل این موضوع، نگاه نقادانه خوانندگان گرامی را میطلبد.
دین به عنوان نظامنامه زندگی دنیا و ملاک سعادت عقبی، امری است که جامعیت و پویاییاش در گرو تطابق آن با نیاز زمان و مکان است. لازمه انطباق دین بر زمان و مکان و پاسخگویی به پرسشهای دینداران ایجاد یک نهضت احیاگری دینی است، نهضتی که در راه تصحیح فهم دینی گام بردارد.
احیای فکر دینی عبارت است از بازخوانی معارف دینی و پالودن آنها از خرافات و رسوبات ذهنی و در نهایت، تفسیر آموزههای دینی، مطابق با شرایط و مقتضیات زمان و مکان.[1]
یکی از چهرههای نامآشنای این عرصه، دکتر علی شریعتی است. شریعتی برای اینکه دین را در جامهای خواستنی و به کارآمدنی درآورد، به رنسانس مذهبی میاندیشید. البته تنها شریعتی نیست که در راه احیای فکر دینی گام برداشت، بلکه همانگونه که رنسانس در اروپا یکباره پا نگرفت و مقدماتی داشت، رنسانس مذهبی نیز مقدماتی را پیمود.
در قرن پنجم هجری غزالی با کتاب احیاء العلوم این مسئله را به بحث گذاشت. درآن زمان او از غلب? فقه بر علوم دینی گلهمند بود. پس از او فیض کاشانی نیز با همین دغدغه کتاب المحجه البیضاء فی احیاء الاحیاء را نوشت. در دورههای بعد، تفکرات اقبال لاهوری و نگارش کتاب احیای فکر دینی در اسلام راه را روشن کرد و شریعتی راه او را ادامه داد.
یکی از ویژگیهای شریعتی نگاه بروندینی او به دین بود که این شجاعت و جسارت در خور هر کس نیست. بیگمان جسارت در عمل، فرزند بصیرت در نظر است.[2] این شجاعت و جسارت ویژگی هر ایرانی است؛ چراکه ایرانی در درازنای تاریخ نشان داده است که حقیقت اسلام را نه آن چنان که بر او عرضه کردند بلکه آنچنان که آن را پنهان کردند تا تاریخ از یاد ببرد، دریافت.[3]
شجاعت شریعتی سبب شده بود که او نتواند بر مغفرتفروشیها و اندیشهکشیها به نام دین، نفرین و نفرت نفرستد. نه تنها شریعتی که فضای عمومی زمان او و وضعیتی که دین در آن اجتماع داشت این دغدغه را در ذهن همگان افکنده بود.
امروز حتی صاحبان سنتگرای منبر و محراب نیز از اصلاح دین و تغییر روش تبلیغ و انحراف و انحطاط فکر مذهبی و مسخ شدن چهر? اسلام دم میزنند و از اینکه باید با زمان پیش رفت و جوانها را دریافت.[4]
به باور شریعتی، تحول و رنسانس در مذهب کار روشنفکران تصنیفی است، نه روشنفکران ترجمهای. او سردمداران تجدید حیات فکری اسلام را کسانی میداند که فرزند این عصر باشند.[5] شریعتی اصلاح مذهب را هیچگاه به معنی رفورمیسم به کار نمیبرد و با هر گونه روکاری (تحول و تغییر در روبناها) و کلامبازیهای ذهنی برای مدرنیزه کردن مذهب مخالف است و همه چیز را در عرصه اندیشه و عمل مفید میداند.[6]
ادامه دارد ...
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. نهضت احیای فکر دینی، ص 12
[2]. قصه ارباب معرفت ، ص 360
[3]. ما و اقبال/ مآ 5، ص115
[4]. علی(ع)/ مآ 26، ص 470
[5]. چه باید کرد؟/مآ20، ص358.
[6]. همان، ص471
بهار پیشانینوشت آفرینش است. دست گشادهای دارد به پهنای تمامی دشتهای کرانناپیدای این کره خاکی. سبزآفرینی و خرمیبخشی این سرنوشتِ دفتر خلقت را به آموزش بیچشمداشت آموزگار میتوان همانند کرد. آموزاندن طراوت، حرکت، رویش، خرمی، سرزندگی و حیات؛ آنگونه که دانش نیز چنین است.
آموزگار نماد ابر بهار است که کویر تشن? روح را با شراب دانش سیراب میکند و درخت تنومند آگاهی، خردورزی و نیکاندیشی را در آن میرویاند. دانشآموختگان را از ظلمت وحشتزای جهل به دشت خرم علم سوق میدهد؛ گویی بهار است که طبیعت را از سردی و خاموشی و سکون مطلق زندگی به نور و روشنی و سرسبزی و حرکت و رویش میبرد.
ایران، مهد تمدن کهن قوم آریایی، از دیرزمان آیینها و آدابی ویژه و منحصر به فرد داشته است که در فراز و فرود تاریخ و در گذر از تمدنها و فرهنگهای گونهگون هماره حفظ شده و در پرتو آموزههای ادیان آسمانی نه تنها رنگ نباخته که فربهتر نیز شده است.
دین زردشت که به سدرهپوشی و احترام به آتش پایبند بود، در دامن خود آیینهای مذهبی و جشنهای ملی فراوانی پروراند و زمین? مناسبی برای شکلگیری و رشد جشنهای مردی منطبق با تحولات فصول و تقویم طبیعت فراهم آورد. آشکارترین این جشنها جشن بزرگ نوروز است.
نوروز بزرگترین جشن ملی ایرانیان به شمار میرود که با ورود خورشید به نیم کر? شمالی نخستین روز فروردین و جشن نوروز آغاز میشود. در نگاشتههای تاریخی نوروز به زمان جمشید نسبت داده شده است. به باور برخی، جمشید هم نخستین انسان و هم نخستین شاه است. بر پای? برخی نظرات دیگر، نوروز جشن خلقت کیومرث است. پیشنیان با پایان روز ششم فروردین جشنهای نوروز را به پایان میبردند ولی بعدها مدت آن به سیزده روز افزایش یافت که امروزه نیز اینگونه است.
در مراسم نوروز آداب و آیینهای دیرینهای به چشم میخورد. «سبز کردن سبزه» از بارزترین این آیینهاست. بر پای? برخی گزارشهای تاریخی از 25 روز پیش از نوروز 12 ستون از خشت خام اطراف دربار برپا میکردند و بر فراز هر ستون نوعی از حبوبات را میکاشتند. در روز ششم فروردین این سبزهها را با سرودخوانی و نواختن ساز برمیداشتند و ستونها تا روز شانزدهم فررودین برپا بود.
از دیگر آیینهای نوروز «سفر? هفت سین» است. همزمان با تحویل سال یا شب آخر سال که شب «گهنبار همسپتمدم» است و «فَروَهَران» یا همان ارواح گذشتگان، از جایگاه آسمانی خود به زمین میآیند، بازماندگان بر بامها آتش میافروزند و خوراک مینهند و در بهترین اتاق خانه سفرهای رنگین میگسترند و انواع خوراک و نوشاک مینهند تا فَروَهَران از پذیرایی و صفا و پاکیزگی و نعمت و سازگاری و شادمانی بازماندگان خوشنود شوند.
در نگاهی دیگر به سفر? هفت سین که همه چیز آن نشانواره و اشارهگون است در خوانچهای هفت چیز که نامشان با حرف سین شروع میشود مینهند. این هفت سین عبارتاند از: سیر و سماق و سنجد و سبزه و سمنو و سینی و سکه. عدد هفت که از دیرباز مقدس بوده است به «هفت امشاسپندان» اشاره دارد.
گذشته از این آیینها و آداب، جشن بزرگ نوروز در درون خود مناسبتها و جشنهای ویژ? دیگری نیز داشته است که امروزه بیشترین? آن به دست فراموشی سپرده شده است:
الف) نوروز کوچک: روز نخست فروردین را نوروز خرده یا عام میگویند. در کهنترین گاهشماری که در دست است هر سال 12 ماه و هر ماه 30 روز و سال 360 روز بود. اما پس از اینکه اردشیر بابکان بر تخت نشست اصلاح تقویم را در دستور کار خود قرار داد و روزهای سال را به 365 روز افزایش داد. در آن روزگار برای سازش میان مخالفان و موافقان این تغییر، از روز نخست تا ششم پیوسته جشن گرفته میشد.
ب) نوروز بزرگ: روز ششم فروردین نوروز بزرگ است. این روز نزد ایرانیان باستان عیدی بزرگ به شمار میرفته است. به باور ایشان، خداوند در این روز از آفرینش جهان آسوده شد. بر پای? دیدگاههای زردشتیان، در این روز زردشت توفیق مناجات با خدا را یافت و کیخسرو در همین روز به آسمان عروج کرد.
ج) جشن آبریزکان: به گفت? ابوریحان بیرونی این جشن به زمان جمشید برمیگردد. بنا بر گفتههای تاریخی در این زمان تعداد انسانها و جانوران آنقدر فراوان شد که دیگر جایی برای زیست نماند. خداوند زمین را سه برابر فراختر گردانید و فرمود مردم غسل کنند تا از گناهان پاک شوند و جشن آبریزکان از آن زمان به یادگار ماند. برخی دیگر این جشن را در روز دهم فروردین میدانند. مجموع گزارشهای تاریخی با وجود اختلاف در نقلها نشان از تقدس آب و اهمیت ویژ? آن و لزوم بارش باران به هنگام برگزاری جشنها و آیینها دارد.
گفتهها تمام آن چیزی نیست که باید در این موضوع گفته میشد؛ زیرا جشنی با این گستر? تاریخی و اهمیت باستانی در نوشتاری مختصر به وصف درنخواهد آمد. در این نوشتار پرتوی از اشعههای تاریخی و فرهنگی این مرز پر گهر بر خامه جاری شد تا چراغی باشد فرا راه رهپویان شناخت فرهنگ و هنر ساکنان نیکسرشت و مهرآیین این دیار جاودان.
با سلام و ادب خدمت تمامی سخندوستان نیکاندیش
پیش از هرچیز از ایستایی در ارائه مطالب جدید فروتنانه پوزش میطلبم.
باری، نگارنده مدتی به دلیل عزیمت از تهران به شهر قلمدانهای مرصع، نیشابور، و کشاکش اداری و کاری فرصتی نیافت تا به سخنسرا سری بزند. این عزیمت کاری و اداری که همواره در آغاز با مشکلاتی همراه است اکنون آرامشی نسبی یافته و فرصتی به این حقیر داده است تا مانند گذشته محفل گرم سخن را با دوستان صاحبدل برپا دارد. هر چند رفت و آمدهای پیدرپی نویسنده میان نیشابور و سبزوار، شهر اندیشههای سترگ اندیشمندان بزرگ، هنوز وقتسوز و فرصتستیز است ولی به هر روی هیچ یک از این عوامل مانع ارتباط نوشتاری با دوستان و همگنان نخواهد شد.
با اینکه دست سرنوشت، نویسنده را به سرزمین مادری، دیار آزاداندیشان و بستر تاریخ ایران، خراسان پرتاب کرده است اما همچنان به ایام خوش گذشته در دانشکد? علوم حدیث مینگرد و به امید روزهای غرور آفرین آن دوران و بیم از فراموشی حضور سبز دوستان آن سامان میاندیشد:ایام خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقی همه بیحاصلی و بوالهوسی بود
با این همه
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است آن به که کار خود به عنایت رها کنم
امید آنکه در دور? پیش رو بیش از پیش در ارتباط با مخاطبان و دوستان سخنسنج باریکبین و مهرآیین به گفتگو بنشینم.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ