بررسی اسانید حدیث مورد نظر در منابع اهل سنت
در سطور پیشین فی الجمله به داوری برخی از حدیث شناسان درباره حدیث مورد بحث اشاره شد. اینک با تفصیل بیشتر اسانید این حدیث را بررسی میکنیم.
همچنان که در نمودار نشان دادهایم این حدیث سه مسیر یا سه طریق را پیموده و به دست ما رسیده است: یکی مسیری که ظاهراً با جابر بن عبداللَّه انصاری آغاز میشود تا به ابن عدی جرجانی (د. 365 ق.) و ابن عساکر دمشقی (د. 571 ق . ) میرسد. دوم مسیری که با انس بن مالک صحابی آغاز میگردد و سپس شاخه شاخه میشود و به دست بزار (د. 292 ق.)، طحاوی، ابن عدی جرجانی و قضاعی (د. 454 ق.) و ابن عساکر دمشقی و دیگران میرسد. سوم مسیری که با عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی که از طبقه تابعان است آغاز میگردد و به مزّی (د. 742 ق.) میرسد. در میان طرق پیشگفته طریقی که بیشتر موجب رواج این حدیث شده و طبیعةً بیشتر در میان حدیث شناسان محلّ گفت و گو بوده است طریق دوم است .
1ـ بررسی طریق اول
نخستین کسی که درباره این حدیث با این سند به داوری نشسته ابن عدی است. او در ترجمه «احمد بن عیسی بن زید لخمی تنّیسی خشّاب» مینویسد: او را حدیثهایی «منکر » است.[1] از جمله این حدیث که از عمرو بن ابی سَلَمه از مصعب بن ماهان از ثوری از ابن منکدر از جابر مرفوعاً نقل میکند که «دخلت الجنة فاذا اکثر اهلها البله ». همچنین وی از عبداللَّه بن یوسف از اسماعیل بن عیّاش از ثَوْر از خالد از واثله مرفوعاً نقل میکند که: «الامناءُ عنداللَّه ثلاثةٌ: جبرئیل،انا و معاویه» و این دروغ است(ابنعدی، 1/191). دار قطنی هم مرویات این احمد بن عیسی را فاقد قوت دانسته و ابن طاهر او را کذّابی خوانده که حدیث میسازد و ابن حبّان او را در شمار ضعفا آورده(ذهبی، میزان الاعتدال، 1/126) و گفته است: احادیث منکر را از راویان ناشناخته روایت میکند(مناوی، فیض القدیر،3/696). این داوریها را رجال شناسان بعدی هم پذیرفته و مبنای داوری خود درباره این حدیث قرار دادهاند (مثلاً نک: ذهبی، همانجا؛ مزّی، 1/421؛ ابن حجر، لسان المیزان، 1/240). ابن جوزی نیز آن را به سبب وجود همین احمد بن عیسی در سند «حدیثی ناصحیح» خوانده است(مناوی ، همانجا) .
2ـ بررسی طریق دوم
طریق دوم با انس بن مالک شروع و پس از آن دو شاخه میشود. شاخه مهمتر آن به واسطه ابن شهاب زهری به عُقیل بن خالد و یونس بن یزید و طریق یونس بن یزید با 8 واسطه به مزّی صاحب تهذیب الکمال میرسد (نک: دنباله مقاله). طریق عُقیل خود دو شاخه میشود: یکی به واسطه یحیی بن ایوب دست به دست میشود تا به قضاعی میرسد . دیگری که شاخه مهمتر و مشهورتر آن است به واسطه سلامة بن روح به ابنعدی، قضاعی، ابن عساکر دمشقی، ذهبی، مزّی و دیگران میپیوندد. امّا باید دانست در میان اسانید این حدیث شناختهترین اسناد، طریق سلامة بن روح از عُقَیل از ابن شهاب از انس است . اینک بررسی خود را روی راویان کلیدی این حدیث متمرکز میکنیم:
الف - انس بن مالک: انس بن مالک انصاری صحابی و خادم رسول خدا(ص) و از صحابه پر روایت است. او عمری بلند داشت و آخرین صحابی است که در بصره درگذشت(درباره او رجوع شود به: ابن سعد،7/17 - 26؛ بخاری، التاریخ الکبیر، 2/27 - 28؛ ذهبی، سیر، 3/395 - 396؛ ابن حجر، تهذیب، 8/6 – 10). اهل سنّت بر مبنای نظریه «عدالت صحابه» بر این باورند که جرح را به ساحت آنان راهی نیست. بنابراین در بررسیهای حدیث شناختی خود همین که صحابی بودن کسی ثابت شد، وثاقت او را مسلّم و مفروغ عنه میگیرند. امّا شیعه که چنین نظریهای را به چشم اعتبار نمینگرد، صحابه را از نقد بینیاز نمیبیند. اینک باید دانست محدّثان و رجال شناسان امامی به رغم آنکه گویند پیامبر(ص) در حق انس دعا فرمود و به موجب دعای حضرت عمر بلند و مال و فرزندان بسیار یافت(مجلسی، بحار، 16/408 ؛ 18/10) شخصیت او را مطعون میدانند. سبب این طعن آن است که او از راه علی(ص) منحرف بود و چون امام از او خواست بر صدور حدیث غدیر شهادت دهد، او علم خود را کتمان کرد و از شهادت تن زد. در نتیجه امام در حق او نفرین کرد و در پی نفرین امام به بیماری بَرَص (پیسی) مبتلا شد. پس از آن او سوگند یاد کرد که هرگز منقبتی را درباره علی(ع) کتمان نکند(تفرشی، 1/249؛ اردبیلی، 1/109). حتی او را یکی از سه تنی شمردهاند که به پیامبرصلی الله وعلیه وآله دروغ میبستهاند(مجلسی، بحار،2/217؛ نمازی شاهرودی،1/702-703؛ خویی،3/239– 241). بنابراین، طبق نظر رجال شناسان شیعه مسیر این حدیث از سرچشمه گلآلود است. امّا طبق روش عامه در این طبقه مشکلی به چشم نمیخورد.
ب - محمد بن شهاب زهری: ابوبکر محمد بن مسلم بن شهاب زُهری مدنی عالم حجاز و شام یکی از تابعین بنام است. بنا به گفته ابن سعد زهری ثقه، کثیر الحدیث، پردانش، پر روایت، فقیه و جامع بود. وی یکی از نخستین کسانی است که به نوشتن سنن پرداخت. بنا به نظر نسائی یکی از بهترین اسانید روایت از پیامبر(ص) طریق زهری از علیبن الحسین از پدرش از جدّش میباشد. برخی او را آگاهترین و فقیهترین مردم مدینه معرفی کردهاند. خلاصه اینکه زهری نزد عامه از وثاقت و منزلت والایی برخوردار است(ابن حجر، تهذیب، 7/420 -424). امّا درباره شخصیت زهری از نظر امامیه باید گفت شیخ طوسی و برقی او را از یاران امام سجاد(ع) شمردهاند. بنا به گفته ابن شهر آشوب وی در آغاز کار کارگزار بنیامیه بود. امّا به دنبال حادثهای که نقل آن موجب اطاله میشود، به امام زین العابدین پیوست و ملازم او شد. بنابراین، وی با آنکه از علمای عامّه است، امّا بیتردید دوستدار علی بن الحسین بوده و او را بزرگ میداشته است. در کافی و من لا یحضره الفقیه و تهذیب روایاتی از طریق همین زهری درج شده است(خویی، 16/181). وی را از یاران امام صادق(ع) نیز قلمداد کردهاند(پیشین، 17/257). نتیجه اینکه در سند این حدیث از ناحیه زهری مشکلی به چشم نمیخورد.
ج - عُقَیل بن خالد: عقیل بن خالد از مردم ایْلَه و وابسته آل عثمان بن عفّان و در سفر و حضر از ملازمان زهری بوده و از او احادیث فراوانی شنیده و نقل کرده است. بنا به گفتة ذهبی زهری در اَیْله بوده و در آنجا مزرعهای داشته و عقیل در آنجا از او حدیث مینوشته است(ذهبی، سیر،6/301). ابن حبّان بستی در مورد او میگوید: «از یاران مُتقِن زهری و از صالحان ایله بود»( ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص29). بسیاری از رجال شناسان عامّه او را با لفظ «ثقه» ستودهاند(ابن ابی حاتم7/43 ؛ عجلی، 2/146 ؛ ذهبی، سیر،6/301 ؛ ابنسعد، 7/519). با این حال، ابن جوزی به نقل از ابو الفتح ازدی مینویسد: او از زهری احادیث منکری نقل میکند(ابن جوزی، 2/58).
د - یحیی بن ایوب: حلقه دیگر این رشته از سند یحیی بن ایوب است. عِجلی(2/347) وابنحجر(تهذیب، 9/205) او را ثقه دانستهاند. امّا نسایی او را قوی نمیداند(ص248). عبداللَّه بن احمد بن حنبل هم او را «سییء الحفظ» معرّفی کرده است(ابن ابی حاتم،9/127) . ابن سعد او را منکر الحدیث دانسته و دار قطنی معتقد است که برخی از احادیث او مضطرب است و احمد بن حنبل میگوید: او بسیار خطا میکند. البته اگر از ثقهای حدیث نقل کند حدیثش منکر نخواهد بود و از نظر من صدوق است(ابن حجر، تهذیب،9/205).
ه - سعید بن کثیر: سعید بن کثیر بن غفیر را ابن حبّان در شمار ثقات آورده است. ابنمَعین او را ثقه و نسائی او را صالح میداند(پیشین، 3/363-364). ابن عدی جرجانی میگوید: از حمّاد شنیدم که میگفت: سعدی گفت: سعید بن کثیر اهل بدعت نبوده، ولی مُخلّط و غیر ثقه است. اما او میافزاید: گفتار سعدی بیمعنی است و من از کسی چنین چیزی را نشنیدهام ... او در نزد مردم راستگوست(ابن عدی،3/411).
راویان مورد بحث تا این قسمت از سند هر چند صد درصد ثقه و قابل اعتماد نیستند، به عبارت دیگر درباره وثاقت و عدم وثاقت آنان اتفاق نظر حاصل نیست، ولی این اقوال متعارض در مورد یک شخص تا حدودی قابل جمع است. برای نمونه اصطلاح «لیس بذاک القوی» از الفاظ جرح است. ولی حدیث راویی را که چنین توصیف شده برای معاضدت می نویسند(حارثی ص192 – 193). به دیگر سخن حدیثی که در سندش چنین راویی وجود دارد، شایسته آن است که به عنوان شاهد و تقویت کننده احادیث دیگر به کار رود( صدر، ص 438).
و- عبدالسلام بن محمد اموی: حلقه دیگر این سلسله سند عبدالسلام بن محمد اموی است. نام این شخص در کتابهای رجالی ذکر نشده است.
ز- یحیی بن ربیع عبدی: راوی دیگر این حدیث نیز بسان راوی پیشین چنین وضعیتی دارد. بنابراین در این اِسناد دو تن بطور متوالی «مجهول العین» هستند. در نتیجه حدیث مورد نظر با این اسناد ضعیف ارزیابی میشود.
2ـ1ـ بررسی شاخهای دیگر از طریق دوم
پیش از این گفته شد که شاخهای دیگر از این سند به واسطه سلامة بن روح به ابو جعفر طحاوی، بزّار، قضاعی، ابن عدی و دیگران میرسد. اینک برای داوری درباره این شاخه از طریق دوم بایسته است شخصیت سلامة بن روح را بررسی کنیم.
سلامة بن رَوْح ایلی وابسته بنی امیه مکنّی به ابو خَرْبَق و به قولی ابو روح وبرادرزاده عقیل بن خالد است. او از عموی خود کتاب زهری را روایت کرده است. احمدبن صالح از عنبسة بن خالد نقل کرده که سلامه در سنّ و سالی نبوده که از عقیل حدیث بشنود. او گفته است: در ایله درباره او از چند تن سؤال کردم، مردی از ثقات آنجا گفت: او از عقیل حدیث نشنیده، حدیث او از نوشتههای عقیل است. ابن ابی حاتم با واسطه از شخصی به نام اسحاق بن اسماعیل ایلی نقل میکند که او گفت: من هرگز نشنیدم که سلامه بگوید: «حدّثنا عقیل». بلکه میگفت: «قال عقیل». او درباره سلامه گفت: کتابهایی که از عقیل روایت می کند صحیح است. ابو حاتم رازی درباره او گفته است: سلامه قوی نیست. منزلت او نزد من منزلت غفلت پیشگان است. ابو زرعه هم او را ضعیف و منکر الحدیث معرفی کرده؛ امّا گفته است: حدیث او را به عنوان شاهد میتوان نوشت(ابن ابی حاتم،4/301- 302؛ ذهبی، میزان الاعتدال، 2/183). بنا به گفته ابو داوود، احمد بن صالح از او حدیث نوشت. امّا بعدها اینکار را رها کرد. با این حال ابن حبّان او را در شمار ثقات آورده و او را «مستقیم الحدیث» معرّفی کرده است(ابن حجر، تهذیب،4/253).
واضح است که توثیق ابن حبّان با لفظ «مستقیم الحدیث» که در مرتبه دوم مدح واقع است با جرح دیگران با تعبیر «ضعیف» و «منکر الحدیث» که در مرتبه نخست جرح قرار دارد[2] چندان قابل دفاع نمینماید.
مزّی نیز در تهذیب الکمال در باره اِسناد این حدیث به داوری نشسته و گفته است: این حدیث غریبی[3] است که محمد بن عُزیز از سلامة بن روح از عُقیل بن خالد منفرداً نقل کرده است. این حدیث بدون وساطت سلامة بن روح نیز از وی به ما رسیده است (و قد وقع لنا بعلّوٍ عنه) و این نقل بدون واسطه از جمله مواردی است که آن را از محمد بن عزیز نپذیرفتهاند. زیرا محمّد بن عزیز نمیتواند بیواسطه از عقیل بن خالد نقل کند و اگر این طریق ساخته خود او باشد نیز کار ناپسندی است(مزّی، 17/62).
پس از سلامة بن روح حدیث مزبور از طریق محمد بن عزیز ایلی به دست طبقات بعدی و از طریق آنان به ابن عدی، طحاوی، قضاعی، بزّار و مزّی میرسد (نک: نمودار ش 2). همچنین شاخه دیگری از این سند از طریق اسحاق بن اسماعیل به ابن عدی ختم میشود. ولی با روشن شدن ضعف سلامه بن روح ما را به بررسی دیگر حلقههای زنجیره سند نیازی نیست.
[1] . یعنی در نقل بسیاری از احادیث متفرّد و تنهاست. نک: عتر، منهج النقد، ص 114.
[2] . برای آگاهی از مراتب جرح و تعدیل رجوع شود به: عتر ، ص 105 به بعد.
[3] . منظور از غریب در این جا «غریب الاسناد» است و آن حدیثی است که در تمام طبقات فقط یک تن از یک تن نقل کرده باشد. یا حدیثی را گویند که در بعضی طبقات یک تن آن را نقل کرده باشد ولی متن آن به طریق دیگری معروف باشد. این گونه حدیث را «مفرد» نیز گویند (مدیر شانهچی، ص 52).
حدیث مورد نظر در منابع اهل سنّت
همچنان که در کتب اربعه حدیث شیعه این حدیث به چشم نمیخورد، مهمترین منابع حدیثی اهل سنّت مانند صحاح ششگانه، مسند ابن حنبل، موطأ مالک و سنن دارمی نیز این حدیث را در خود جای ندادهاند. اما در منابع درجه دوم آنان این حدیث به چشم میخورد. از جمله :
1ـ مسند بزّار: به نظر میرسد کهنترین مجموعـه حدیثـی عامّه که حدیـث مزبور در آن درج شده المسند الکبیر المعلّل اثر ابوبکر احمد بن عمرو بصری بزّار[1] (د. 292 ق.) باشد .
وی این حدیث را از محمد بن عیسی از محمد بن عُزیز از سلامة بن روح از عُقیل از ابن شهاب از انس بن مالک نقل کرده(ابن کثیر، 23/369) و خود آن را ضعیف شمرده است(قاری،ص30) .
2ـ محدّث حنفی ابو جعفر طحاوی (د. 321 ق.) آن را به شرح زیر نقل کرده است :
حدّثنی محمد بن عُزیز الایلی قال ثنا سلامة بن روح عن عُقیل بن خالد عن ابن شهاب عن انس بن مالک قال قال رسولاللَّه(ص): «ان اکثر اهل الجنة البله»(طحاوی،4/121). وی به دنبال آن معنای صحیح حدیث را عرضه داشته است .
3ـ الکامل ابن عَدِی جرجانی (د. 365 ق.): آن را با اسانید زیر نقل و به شرحی که گفته خواهد شد درباره اسانید آن اظهار نظر کرده است:
الف - حدّثنا عبداللَّه بن محمد بن المنهال حدّثنا احمد بن عیسی الخشاب حدّثنا عمرو بن ابی سلمه حدّثنا مصعب بن ماهان عن سفیان الثوری عن محمد بن المنکدر عن جابر عن النبی(ص) قال: «دخلتُ الجنةَ فاذا اکثر اهلها البله». وی سپس افزوده است: «این حدیثی است که با این اِسناد باطل است»( ابن عدی، الکامل، 1/191).
ب - حدّثنا الساجی و احمد بن شعیب الصیرفی و عبداللَّه بن محمد السمنانی و علیبن اسحاق بن رداء و محمد بن حاتم النسائی بالرَمْله و النعمان بن هارون البلدی وعبداللَّه بن یحیی السرخسی و سعید بن نصر الطبری و عبداللَّه المنهال و عبداللَّه بن محمد بن مسلم و جعفر بن سهل البالسی و یعقوب بن اسحاق ابو عوانه و احمد بن حفص السعدی و محمد بن محمد بن الاشعث الکوفی قالوا: حدّثنا محمد بن عزیز حدثنا سلامة بن روح عن عقیل عن ابن شهاب عن انس قال قال رسولاللَّه(ص): «اِنّ اکثر اهلالجنة البله».
ج - حدّثنا عمران السختیانی حدثنا محفوظ بن ابی توبه حدثنا محمد بن عزیز شوال مثلَه.
د - حدثنا محمد بن محمد بن الاشعث و عبدالجبار بن احمد السمرقندی قالا حدثنا اسحاق بن اسماعیل بن عبدالاعلی الایلی حدثنا سلامة بن روح بن خالد بن عقیل قال عقیل حدّثنی ابن شهاب عن انس اَنَّ رسولاللَّه(ص) قال: «اکثر اهل الجنة البله».
ه - حدثنا صالح بن ابی الجن حدّثنا محمد بن عزیز بن عبداللَّه بن زیاد بن عقیل ابوعبداللَّه الاموی الایلی حدثنا سلامة بن روح ... مثلَه.
وی آنگاه در مقام داوری گفته است: «این حدیث با این اِسناد منکر[2] است و غیر از این سلامه کسی آن را از عقیل روایت نکرده است»(ابن عدی،3/313).
4ـ مسند الشهاب محمد بن سلامه قضاعی (د. 454 ق.): قضاعی حدیث مورد بحث را با دو طریق نقل کرده است:
الف - اخبرنا ابو محمد عبدالرحمن بن عمر التجیبی أنبأ یحیی بن الربیع العبدی انبا عبدالسلام بن محمد الاموی حدثنا سعید بن کثیر بن عفیر حدثنا یحیی بن ایوب حدثنا عقیل عن ابن شهاب عن انس قال قال رسولاللَّه(ص) : «ان اکثر اهل الجنة البله».
ب - اخبرنا قاضی القضاة ابوالعباس احمد بن محمد بن عبداللَّه اجازةً انبأ هشام بن ابی خلیفه حدثنا ابو جعفر الطحاوی حدّثنا محمد بن عزیز الایلی اَنبأَ سلامة بن روح عن عقیل بن خالد عن ابن شهاب عن انس بن مالک اَنّ رسولاللَّه قال: «اِنَّ اکثر اهـــل الجنّة البله، اِنّ اقلَّ ساکنی الجنّة النساء»(قضاعی،2/110-111).
5ـ تاریخ مدینة دمشق اثر ابن عساکر دمشقی (د. 571 ق.): ابن عساکر دمشقی نیز روایت مورد بحث را با دو طریق متفاوت به شرح زیر در کتاب خود ثبت کرده است:
الف - بار اوّل در شرح حال «علی بن شریح بن حمید املوکی حمصی» آورده است: اخبرنا ابوالقاسم العلوی حدّثنی عبدالعزیز الکتانی انا تمام بن محمد و قرأتُه انا بخطّ تمام انا ابوالحسن علی بن شریح بن حمید الحمصی الاملوکی قدم دمشق قراءةً علیه نا ابو عبداللَّه احمد بن عائذ الخولانی انا محمد بن عزیز الایلی انا سلامة بن روح بن خالد نا عمّی عقیل بن خالد عن ابن شهاب عن انس بن مالک انّه قال قال رسولاللَّه(ص): «اِنّ اکثر اهل الجنّة البله»(ابن عساکر،41/526).
ب - اخبرنا ابو علی الحسن بن مظفر انا الحسن بن علی الجوهری انا ابو حفص عمربن احمد بن عثمان بن شاهین نا احمد بن ابراهیم بن عبدالوهاب الدمشقی بدمشق نا احمد بن عیسی الخشاب نا عمرو بن ابی سلمه نا مصعب یعنی ابن ماهان عن سفیانالثوری عن محمد بن المنکدر عن جابر بن عبداللَّه عن النبی(ص) قال: «دخلتُ الجنةَ فاذا اکثر اهلها البله». آنگاه بیدرنگ از قول ابن شاهین افزوده است: «مصعب بن ماهان در نقل این حدیث از ثوری یکه و تنهاست و من این حدیث را جز از این طریق نمیشناسم. این حدیث اگر صحیح باشد حدیث غریبی است»(پیشین،43/533).
از آن پس این حدیث به مجموعههای حدیثی متأخّر مانند الجامع الصغیر سیوطی(1/205، 645)و کنز العمال متقی هندی (14/467 ،473) و مجمع الزوائد هَیْثَمی (8/79 ، 10/264، 402) ودیگر کتابها ازجمله تفسیر قرطبی(13/115) و تهذیب الکمال مزّی (17/61- 62 )وبویژه به آثار صوفیه راه یافته و بر سر زبانها افتاده است.
احوال راویان حدیث مورد نظر در کتب شیعی
چنان که از نمودار زیر هویداست، راویان کلیدی این روایت شیعی که باید درباره آنان تحقیق وبررسی صورت گیرد دو تن هستند: یکی مسعده بن صدقه؛ دیگری هارونبن مسلم.
1ـ مَسْعَدَه بن صَدَقِه
این نام در اِسناد بسیاری از روایات که شماره آن به 139 مورد میرسد به چشم میخورد. این شخص معمولاً از ابو عبداللَّه جعفر بن محمد صادق(ع) و از پیرمردی از فرزندان عدی بن حاتم روایت کرده و از وی نیز راویانی به نامهای جعفر بن عبداللَّه و هارون و هارون بن مسلم روایت کردهاند(خویی،18/135). نجاشی(د.450ق.) از این شخص با عنوان مسعدة بن صدقه عبدی یاد میکند و میگوید کنیه وی ابومحمد و به قولی ابو بِشر است. وی از ابیعبداللَّه (امام صادق) و ابی الحسن (امام کاظم) (ع) روایت کرده است.او کتابهایی دارد.ازجملهکتاب خطب امیرالمؤمنینعلیهالسلام که ابنشاذان ما را از آن آگاه کرد(رجال،415). برقی این نام را در زمرة اصحاب امام صادق آورده است(رجال ،38). شیخ طوسی درکتاب رجال از شخصی با این نام دو بار یاد کرده است. یک بار در زمرة اصحاب امام باقر(ع) از مسعدة بن صدقه نام برده و او را عامی شمرده(طوسی، رجال، 137) و بار دیگر در خلال ذکر اصحاب امام صادق (ع) از کسی به نام ابو محمد مسعدة بن صدقه عَبْسی بصری یاد کرده و به عامی بودن یا نبودن وی اشارهای نکرده است(همان،314). همچنان که در فهرست نیز این نکته را مسکوت گذاشته است (طوسی، الفهرست، ص 329). امّا کشّی صاحب این نام را بتری دانسته است[1](طوسی، اختیار معرفه الرجال،390). رجال شناس معاصر مرحوم آیةاللَّه سید ابوالقاسم خویی ذیل عنوان «مسعدة بن صدقه عبدی» به دو نکته علمی ارزشمند پی برده است: یکی اینکه برخلاف گفته نجاشی از بررسی اِسناد روایات و نیز با مراجعه به مشیخه صدوق(ابن بابویه، مشیخة الفقیه، 4/440) معلوم میشود که مسعدة بن صدقه به «رَبعی»موصوفاستنه به عبدی؛ دوم اینکه آن کس که از اصحاب امام صادق(ع) است غیر از آن است که او را از یاران امام باقرعلیهالسلام شمردهاند. چون شیخ طوسی به هنگام بر شمردن یاران امام باقر(ع) مسعدة بن صدقه را عامی معرفی کرده است. همچنان که کشّی هم او را بتری شناسانده است. امّا به هنگام ذکر این نام در زمرة یاران امام صادق-علیهالسلام- او را عامی معرفی نکرده، به همان سان که در فهرست نیز چنین چیزی را نگفته است و چنان که در سطور بالا دیدیم نجاشی هم صاحب این نام را از عامّه ندانسته است. پس معلوم میشود که آن مسعدة بن صدقهای که از یاران امام باقرعلیهالسلام و عامی یا بتری است غیر از این راوی ثقهای است که هارون بن مسلم از او روایت میکند. یکی از قراینی که این نکته را تأکید میکند این است که نجاشی این فرد دومی را ذکر کرده و او را از راویان امام صادق و امام کاظم شمرده است . بنابراین، بسنده کردن وی بر این مطلب نشان میدهد که این کس از امام باقرعلیهالسلام روایت نکرده است. بالاخره قرینهای که بر این سخن صحّه میگذارد این است که سعد بن عبداللَّه (در گذشته در حدود 300 ق.) و عبداللَّه بن جعفر حمیری که هم طبقه سعد است از طریق هارون بن مسلم از این کس حدیث نقل کردهاند. در حالی که بعید است این دو تن بتوانند تنها با یک واسطه از یاران امام باقر(ع) حدیث نقل کنند . نتیجه اینکه مسعدة بن صدقهای که هارون بن مسلم از او حدیث نقل میکند فردی ثقه است و غیر از آن کسی است که او را از یاران امام باقر شمردهاند(خویی، 18/138-139. قس: مجلسی، الوجیزه فی علم الرجال، ص 302، 403). امّا برخی از رجال شناسان به اتّحاد صاحب این دو نام حکم کرده و منقولات مسعدة بن صدقه را به رغم عامی بودن قابل اعتماد دانستهاند(در این باره رجوع شود به: نمازی شاهرودی، 7/404 – 405). برخی هم معتقدند او بعدها عقیدهاش را اصلاح و از عامی بودن عدول کرده است و روایاتش را دلیل حُسن عقیده و کمال وی تلقی کردهاند( نمازی شاهرودی، همانجا.)
2ـ هارون بن مسلم
هارون بن مسلم بن سعدان کاتب مکنّی به ابوالقاسم بنا به گفته نجاشی اصلاً از مردم انبار بوده که به سامرا کوچیده و در آنجا اقامت گزیده است(نجاشی،ص438). امّا شیخ طوسی وی را از مردم کوفه دانسته که در آغاز به بصره و سپس به بغداد منتقل شده و در همان شهر درگذشته است(رجال، ص 437). هارون ابوالحسن (امام هادی) و ابومحمد (امام عسکری) را دیدار کرده است. او کتابهایی دارد از جمله کتاب التوحید، کتاب الفضائل، کتاب الخطب، کتاب المغازی و کتاب الدعاء. وی مسائلی را نیز از ابوالحسن ثالث(ع) روایت کرده است(نجاشی، همانجا). شیخ طوسی(رجال،ص437) و برقی(رجال،ص60) وی را از اصحاب امام عسکری شمردهاند. برخی او را مایل به مذهب جبر و تشبیه دانستهاند(نجاشی، همانجا). امّا این میتواند بدین معنا باشد که وی اخباری را درباره جبر و تشبیه نقل کرده است بیآنکه به آن اعتقاد داشته باشد. در عدةالاصول در پاسخ پرسشی درباره عمل به اخبار اهل جبر و تشبیه آمده است: ما یقین نداریم که اینان اهل مذهب جبر و تشبیه بودهاند. بیشترین آگاهیی که ما از آنان داریم این است که اخباری را نقل کردهاند که متضمّن اعتقادات جبر و تشبیه بوده است. بدیهی است روایت ایشان دلیل آن نیست که خود معتقد به صحّت آن روایات بودهاند( به نقل ازتستری ،9/283 ). رجال شناسان امامی جملگی بر ثقه بودن هارون بن مسلم همسخن هستند(نجاشی، همانجا؛ ابن داود حلّی،ص 524؛ اردبیلی، 2/307؛ مجلسی، الوجیزه فی علم الرجال، ص 335؛ نمازی شاهرودی، ، 8/126).
امّا ابهامی که باقی میماند این است که آیا هارون بن مسلم که از اصحاب امام عسکری است میتواند از یاران امام صادق(ع) بدون واسطه حدیث نقل کند؟ چه هارون بن مسلم از تنی چند از اصحاب امام صادق از جمله از مسعدة بن زیاد، مسعدة بن صدقه، مسعدة بن فرج، مسعدة بن الیسع، حسن بن موسی حنّاط، حسین بن علوان، عبید بن زرارة، علی بن حسّان و قاسم بن عروه روایت میکند. لازمة این کار این است که هارون بن مسلم حداقل زمان امام رضا(ع) را درک کرده باشد. زیرا خیلی بعید است که اینان جملگی تا زمان امام هادی(ع) زنده مانده باشند. حتّی وی از بُرَید بن معاویه هم که در حیات امام صادق(ع) درگذشته حدیث نقل کرده است. بنابراین، ناگزیر باید عمر هارون بن مسلم نزدیک به 130 سال رسیده باشد! (خویی، 19/229 – (231 نا گفته نماند که روایت هارون بن مسلم از مسعدة بن صدقه به همین یک حدیث خلاصه نمیشود، بلکه روایات او از مسعده حداقل به 132 مورد میرسد(پیشین،19/231). اینک ما در برابر این پرسش جدّی قرار داریم که آیا اِسناد حدیث مورد بحث و روایات دیگری که با همین اِسناد به دست ما رسیده است گسسته نیست؟ آیا هارون بن مسلم با حذف واسطه از مسعدة بن صدقه نقل میکند؟ دشواری پاسخ به این پرسش از آنجا ناشی میشود که در کتابهای رجال سال ولادت و وفات این دو راوی و دیگر راویان درج نشده است.[2] شاید به همین دلیل است که مرحوم مجلسی پارهای از روایاتی را که نام این راوی در سند آن به چشم میخورد «ضعیف» ارزیابی کرده است(مثلاً نک: ملاذ الاخیار، 5/491، 633؛ همو، مرآة العقول، 1/187، 19/432).
[1] . بُتْریه یا بَتْریه یکی از فرق زیدیه هستند. گویند اینان به مغیرةبن سعد که اَبْتَر لقب داشت منسوبند (برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: مامقانی، مقباس الهدایه، تلخیص علیاکبر غفاری، ص 142).
2. گفتنی است که یکی از معاصران بر این است مسعدة بن صدقه تا اندکی قبل از سال 183 زنده بوده است (شبستری، الفایق، 3/241).
چکیده
حدیث «اکثر اهل الجنةِ البله» حدیثی مشهور است که همواره بر زبان مسلمانان به ویژه عارفان و متصوّفان جاری بوده و هست. در این مقاله در آغاز، با جست و جو در منابع شیعه و اهل سنّت مسیر نقل این حدیث در منابع فریقین پیگیری و نشان داده شده است. آنگاه با به کار بستن قواعد و معیارهای حدیث شناختی و واکاوی قرینههای موجود، سند و راویان حدیث مزبور به محک نقد کشیده و در نتیجه نشان داده شده است که هیچ یک از طرق این حدیث خالی از ضعف نیست. سپس با توجّه به نظر شارحان و محدّثان، متن حدیث نقد و تحلیل شده و با فرض صدور حدیث از سرچشمه علم نبوی(ص) سعی شده معانی درست آن به دست داده شود. در همین بخش از پژوهش به دیدگاه عارفان هم که این حدیث را با مبانی ذوقی خود بسی موافق یافتهاند اشارت رفته است .
کلمات کلیدی
بهشتیان، البُلْه، هارون بن مسلم، سلامة بن روح ایلی، حدیث شناسی .
درآمد
پرداختن به حدیث برترین تکلیفی است که هر اسلامشناسی بر دوش خود احساس میکند . نقطه آغاز این حرکت نقد و پالایش حدیثهایی است که در طول قرنها از دالان زمان عبور کرده و به توسّط گذشتگان دست به دست شده و اکنون به دست ما رسیده است. این مهم با مطالعات رجال شناختی وغوررسی در بحار و بطون متون حدیث و بهره گرفتن از دلالتهای زبانی و متنی قابل دستیابی است .
هر چند تلاش حدیث شناسان در پالایش و پاکسازی متون از جعل و تحریف چشمگیر و مغتنم است، ولی پژوهشهای ایشان عمدتاً به احادیث فقهی و گاه اعتقادی معطوف بوده است. در نتیجه کوششهای آنان در دیگر عرصهها کم رنگ مینماید .
در میان احادیث مأثوره حدیث مشهوری به پیامبر اکرم(ص) منسوب است که طَرَف[1] یا بخش برجسته آن که همواره بر سر زبانهاست چنین است: «اِنّ اکثر اهل الجنة البله.» این حدیث که با تعبیرات متفاوت و با ذیلهای مختلف در پارهای از منابع حدیثی شیعه و اهل سنّت آمده است، در این نوشتار مورد نقد و بررسی قرار خواهد گرفت. در آغاز حدیث مورد نظر را در منابع حدیثی شیعه و سپس در منابع اهل سنّت بررسی کرده، سرانجام به منظور دستیابی به دلالت صحیح آن متن حدیث را نقد و تحلیل خواهیم کرد .
حدیث مورد نظر در منابع شیعه
کهنترین کتاب حدیثی شیعه که این حدیث در آن مندرج است قرب الاسناد
اثر ابوالعباس عبداللَّه بن جعفر حمیری (د. 300 ق.) است. سپس این حدیث از طریق حمیری به دست شیخ صدوق رسیده و صدوق نیز آن را در کتاب معانی الاخبار نقل کرده است. بعدها حدیث مزبور از طریق همین دو کتاب به مجموعههای حدیثی متأخّر شیعه مانند بحارالانوار و وسائل الشیعه راه یافته است (نک: نمودار شماره1). علاوه بر منابع حدیثی، چنانکه خواهیم دید، در منابع تفسیری، کلامی وفقهی شیعه نیز گاهی به این حدیث پرداختهاند. بنابراین، بررسی خود را باید روی متن و سند روایت در دو کتاب قرب الاسناد و معانی الاخبار محدود و متمرکز ساخت :
قرب الاسناد : سند و متن حدیث در این کتاب بدین شرح است :
هارون بن مسلم عن مَسعَدة بن صَدَقه قال: حدّثنی جعفر بن محمد عن آبائه (ع) اَنّ النبی(ص) قال: «دَخلتُ الجنَّةَ فرأیتُ اکثرَ اهلِها البُله. یعنی بالبُلهِ المتغافلَ عن الشّرِ، العاقِلَ فی الخیرِ و الَّذینَ یصومونَ ثلاثةَ ایّامٍ فی کلِّ شهرٍ»(حمیری، ص 75)
معانی الاخبار: ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی ملقّب به «صدوق» (د. 381 ق.) حدیث مورد بحث را به شرح زیر از حمیری نقل کرده است :
حدّثنا ابی - رحمةاللَّه علیه - قال: «حدَّثنا عبداللَّه بن جعفر الحمیری عن هارون بن مسلم عن مَسعَدة بن صدقه عن جعفر بن محمد عن ابیه عن آبائه(ع) قال: قال النبی(ص) :«دَخَلْتُ الجَنَّةَ فَرَأَیْتُ اکثَرَ اهلِها البُلْه و قال: قلت: ما البلهُ؟ فقال: العاقل فی الخیر[2]، الغافل عن الشر الذی یصومُ فی کل شهرٍ ثلاثةَ ایامٍ»( ابن بابویه، ص 203.)
ملاحظه میشود با آنکه ابن بابویه حدیث مورد بحث را به واسطه پدر خود از حمیری نقل کرده است، ولی متن روایتِ معانی الاخبار با متن قرب الاسناد تفاوتهایی دارد که باید در بحث و بررسی متن بدان پرداخت. از میان محدّثان متأخّر شیخ حرّ عاملی (د . 1104 ق.) در وسائل الشیعه در «کتاب الصوم» ذیل ابواب «الصوم المندوب» (باب تأکّد استحباب صوم ثلاثه ایّامٍ من کلّ شهرٍ) این حدیث را عیناً از قرب الاسناد و معانیالاخبار نقل کرده است.( وسائل،7/311.)
محدّث معاصر وی مولی محمدباقر مجلسی (د. 1111 ق.) نیز در چند باب از بحارالانوار حدیث مزبور را از دو کتاب پیشگفته برگرفته و نقل کرده است. از جمله:
الف. در «کتاب الایمان و الکفر»، «باب اصناف الناس و مدح حسان الوجوه و مدح البله» به نقل از معانی الاخبار و قرب الاسناد( بحار، 70/9).
ب. در «کتاب الصوم»، باب «صوم الثلاثة الایّام فی کل شهر ...» به نقل از قرب الاسناد (97/94) و معانی الاخبار[3](97/98). علاوه بر مواضع یاد شده، وی یک بار نیز ضمن یک بحث کلامی مطلبی از امالی شریف مرتضی نقل میکند که در ضمن آن، استطراداً به این حدیث نیز اشاره شده است.(5/128.)
افزون بر منابع حدیثی، این روایت به منابع تفسیری، فقهی و کلامی نیز راه یافته است. از جمله ابن ادریس حلّی در السرائر(3/566) ، بحرانی در الحدائق الناضرة(13/350)، شیخ جعفر کاشف الغطاء در کشف الغطاء،(2/322)، شریف مرتضی در غرر الفوائد و درر القلائد مشهور به امالی (1/40)، سید رضی در حقایق التأویل(ص247-248)، ابوالفتوح رازی در روض الجنان(16/160)، ابن میثم بحرانی در شرح مئة کلمة(ص31/73)، ابن ابی جمهور احسایی در عوالی اللئالی (1/119-120) و سید عبداللَّه جزایری در التحفة السنیة (ص69) هر یک به مناسبتی به این حدیث پرداختهاند. ناگفته نماند که از میان این کسان ابن ادریس حلّی حدیث را با همان سند حمیری ولی با متنی متفاوت ضبط کرده است. بدین شرح: «هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقه عن ابی عبداللَّه عن ابیه قال: اکثر اهل الجنة البله. قال: قلت هؤلاء المصابون الذین لا یعقلون؟ فقال لی: لا، الذیــن یتغافلون عمّا یکرهون یتبالهون عنــه» (ابن ادریس، همانجا).
همچنین ابن ابی جمهور احسایی متن حدیث را به شکل زیر نقل کرده است: «و فی الحدیث عنه (ص) انّه قال: اطّلعتُ فی الجنة فرأیتُ اکثر اَهلها البله واطّلعتُ علی النار فوجدتُ اکثر اهلها النساء». (ابن ابی جمهور، همانجا). با درنگی کوتاه معلوم میشود که متن مزبور با متن منقول در برخی منابع اهل سنّت موافق (نک: دنباله مقاله) و با متن منقول در منابع شیعی ناهماهنگ است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. طَرَف و طَرْف که به اطراف جمع بسته میشود به معنای نوک و لبه هر چیزی است (انیس، المعجم الوسیط، ذیل ماده «طرف») و طرف حدیث جان کلام و برجستهترین بخش از متن حدیث است. مانند جمله «الاعمال بالنیات» در حدیثِ «انّما الاعمال بالنّیات و لکلّ امریءٍ ما نَوی. فمن کانت هجرته الیاللَّه - عزّوجلّ - فهجرتُه الی ما هاجر الیه و مَنْ کانتْ هجرتُه لدنیا یُصیبُها او امرأة ینکحها فهجرتُه الی ما هاجر الیه». برای آگاهی بیشتر نک: طباطبایی، مسند نویسی در تاریخ حدیث، ص 51.
2. در ادامه حدیث افزوده که این جمله در پارهای از نُسًخ چنین است: «العامل فی الخیر.»
3. گفتنی است که در بحار در همه مواضع عبارت «ما البله؟» به «ما الابله؟» تصحیف شده است.
فرجام سخن
در این نوشتار با تبیین «آسیبهای تفاسیر روزآمد» موضوعات مربوط به آن را بررسی کردیم. از رهگذر مباحثی که مطرح شد نتایجی چند حاصل آمد که اینک آنها را مرور میکنیم:
ـ تفسیر روزآمد خوانشی نو از میراث کهن دینی است که در آن مباحث دینی و اعتقادی با روشی تازه و مناسب با تجربة فکری و حیات و معاش مسلمانان ارائه میگردد.
ـ استفاده از اطلاعات علمی و آگاهیهای بیرونی به مرحلة پیشینی تفسیر؛ یعنی، مقام فهم مربوط میشود نه مرحلة پسینی که تطبیق آیات بر مصادیق و موضوعات را شامل میشود.
ـ انتظار بشر از دین نقطة آغازین حرکت معرفت دینی و یکی از پیش شرطهای لازم برای درک صحیح آموزههای دینی و توسعه و تضییق مفاهیم قرآنی است.
ـ آموزههای دینی و آیات قرآنی در مواردی به بیان حداقل ممکن در مسائل و موضوعات اکتفا نموده و دسترسی به حداکثر مطلوب را به فکر و تجربة بشری وانهاده است.
ـ قرآن کتاب هدایت است و هر آنچه از مباحثی که در خود جای داده، سازوکارهایی برای رسانیدن مخاطبان خود به هدایت است؛ از اینرو نمیتوان به موجب اینکه این کتاب الهی بیانگر همه چیز (تبیاناً لکل شیء) است بیان جزئیات علوم و دانشها را از آن چشم داشت.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ