شب قدر، شب نزول قرآن و پرواز نماز امیر بیان، حضرت علی (علیه السلام) از رواق خون گرفته محراب بندگی است. شبی بهتر از هزار ماه که بندگان در بارش غفران و تابش قرآن، ضمیر افلاکی خود را از این خاکدان به ملکوت خدای رحمان سیر میدهند و در این سیر به سوی حق آیندهای روشن را برای خود رقم میزنند.
شب قدر است و طی شد نامه هجر سلام فیه حتی مطلع الفجر (حافظ)
شب قدر پیوند ناگسستنی با مَلِک مُلک بیان، امیر عرصه زبان، امام عارفان، حضرت علی بن ابیطالب نیز دارد. چهارده قرن است که ندای «فزت و رب الکعبه» آن شمس رهگشا در گوش جان و جهان طنین یقین و حقیقت افکنده و هر انسان دور اندیش و آیندهنگری را به اندیشه واداشته تا در این شب فیض و رحمت با خویشتننگری و معرفتاندوزی، به خود و جهان پیرامون زیباتر بنگرد و گذشته را چراغ فرار راه آینده خویش سازد.
«علی رب النوع انواع گوناگون عظمتها، قداستها، زیباییها و احساسهای مطلق است از آن گونه مطلقه ایی که بشر همواره دغدغه دیدن و پرستیدنش را داشته و هرگز نبوده و معتقد شده بود که ممکن نیست در کالبد یک انسان تحقق پیدا کند و ناچار ، میساخته است.
علی نیازهایی را که در طول تاریخ ، انسانها را به خلق نمونه های خیالی و به ساختن الهه ها و رب النوعهای فرضی میکشانده در تاریخ امروز اشباع می کند.
و از همه شگفت تر همه فضایل مطلقی را که ما ناچار در اسطورهها و رب النوعهای مختلف میبینیم؛ چرا که تصور می کردیم این احساسهای مطلق در یک رب النوع، حتی فرضی قابل جمع نیست او در یک اندام عینی جمع کرده است.» (دکتر علی شریعتی، علی حقیقتی بر گونه اساطیر)
خجسته باد نام خداوند، نیکوترین آفریدگاران
که تو را آفرید
از تو در شگفت هم نمی توانم بود
که دیدن بزرگیت را چشم کوچک من بسنده نیست
مور
چه می داند که بر دیواره اهرام می گذرد
یا بر خشتی خام
تو
آن بلند ترین هرمی که فرعون تخیل می تواند ساخت
و من
آن کوچکترین مور
که بلندای تو را در چشم نمی تواند داشت
پایی را به فراغت بر مریخ هشته ای
زلال چشمان را با خون دل آغشته
ستارگان را از سر طیبت می شکنی
یا در جیب جبریل می نهی
یا به فرشتگان دیگر می دهی
چگونه که اینچنین بلند بر زبر ما سوا ایستاده ای
در کنار تنور پیرزنی جای می گیری و در بازار تنگ کوفه
تاکنون اقیانوسی را ندیده بودم که عمود بر زمین بایستد
تاکنون خداوندگاری را ندیده بودم
که مشکی کهنه بر دوش کشد
و پای افزاری کهنه به پا کند
و بردگان را برادر باشد
در احد
که گلبوسه زخم ها تنت را دشت شقایق کرده بود
مگر از کدام باده مهر مست بودی
که با تازیانه هشتاد ضربت بر خود حد زدی!
کدام وامدارترید؟
دین به تو یا تو بدان
هیچ دینی نیست که وامدار نگاه تو نیست
لبخند تو اجازه زندگیست
شگرفی تو
عقل را دیوانه می کند
و خرد را به خود سوزی وا میدارد
و چون از این آمیزه خون و اشک
جامی به هر سیاه مست دهند
قالب تهی خواهد کرد
آیا خدا نیز در «تو» به شگفتی در نمی نگرد!؟
فتبارک الله
تبارک الله
تبارک الله احسن الخالقین
خجسته باد نام خداوند، نیکوترین آفریدگاران
و نام «تو»
که نیکو ترین آفریدگانی
موسوی گرمارودی
ای مردم،
ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما رو کرده است.
ماهی که نزد خدا، بهترین ماه هاست و روزهایش بهترین روزها و شب هایش بهترین شب ها و ساعت هایش بهترین ساعت هاست.
ماهی که در آن شما را به مهمانی خدا دعوت کرده اند و شما در آن از اهل کرامت خدا شده اید.
نفس های شما در آن ثواب تسبیح و ذکر خدا دارد و خواب شما ثواب عبادت.
اعمال شما در آن پذیرفته است و دعاهای شما مستجاب، پس، از پروردگار خویش با نیت های راستین و دل های پاک، بخواهید که توفیق روزه این ماه و تلاوت قرآن در آن را به شما عنایت فرماید. شقی و بدبخت، آن کسی است که در این ماه بزرگ، از آمرزش خدا بی بهره شود.
در این ماه با گرسنگی و تشنگیتان، گرسنگی و تشنگی روز قیامت را بیاد آورید.
به فقیران و درماندگان کمک و تصدیق کنید.
به پیران و کهنسالان احترام و ارج بنهید.
به کودکانتان ملاطفت و مهربانی کنید.
با خویشاوندان رفت و آمد داشته باشید.
زبان خود را از گفتار ناشایست نگاه دارید.
دیدگان خود را از دیدن ناروا و حرام بپوشانید و گوش های خود را از شنیدن آنچه نادرست است، باز دارید.
با یتیمان مردم مهربانی کنید تا بعد از شما با یتیمان شما مهربانی کنند.
از گناهان خود به سوی خدا توبه و بازگشت کنید.
در اوقات نماز، دست های خود را به دعا بردارید، زیرا که وقت نماز بهترین ساعت هاست و در این اوقات، حق تعالی با رحمت، به بندگانش می نگرد و اگر با او مناجات کنند، پاسخشان دهد و چنانچه او را ندا کنند لبیکشان گوید و اگر از او بخواهند عطا کند و چون او را بخوانند مستجابشان گرداند.
ای مردم،
جان هایتان در گرو اعمال شماست. پس با طلب آمرزش از خدا، آنها را از گرو، خارج کنید. پشت شما از بار گناهان سنگین است، پس با طول دادن سجده ها، آنها را سبک گردانید و بدانید که حق تعالی به عزت خود سوگند یاد کرده است که نمازگزاران و سجده کنندگان در این ماه را عذاب نکند و در روز قیامت آنها را از آتش دوزخ درامان دارد.
ای مردم،
هر که از شما روزه دار مومنی را در این ماه افطار دهد، نزد خدا پاداش بنده آزاد کردن و آمرزش گناهان گذشته اش را خواهد داشت.
برخی ازاصحاب گفتند: یا رسول الله! همه ما قادر به انجام آن نیستیم، حضرت فرمود: با افطار دادن روزه داران، از آتش جهنم بپرهیزید اگرچه به نصف دانه خرما و یا به یک جرعه آب باشد.
ای مردم،
هر که اخلاق خود را در این ماه نیکو کند، از صراط، آسان بگذرد، آن روز که قدم ها، بر آن بلغزد. هر که در این ماه کارهای غلامان و مستخدمان خود را سبک گرداند، خدا در قیامت حساب او را آسان کند.
هر که در این ماه از آزار رساندن به مردم خودداری کند، حق تعالی، روز قیامت، خشم خود را از او باز دارد.
هر که در این ماه یتیم بی پدری را گرامی دارد، خدا او را در قیامت عزیز گرداند.
هر که در این ماه صله رحم کند و با خویشان بپیوندد، خدا او را در قیامت به رحمت خود واصل گرداند و هر که در این ماه رابطه اش را باخویشان خود قطع کند، خداوند در قیامت رحمت خود را از او دریغ نماید.
هر که در این ماه نماز مستحبی بپا دارد، خداوند او را از آتش جهنم برهاند و کسی که نماز واجبی بجا آورد، خداوند ثواب هفتاد نماز واجب در ماه های دیگر را به اوعطا کند.
هر که در این ماه بسیار بر من صلوات فرستد، خداوند کفه سبک اعمال او را سنگین گرداند. کسی که در این ماه یک آیه از قرآن تلاوت کند، ثواب کسی را دارد که در ماه های دیگر قرآن را ختم کرده باشد.
ای مردم،
درهای بهشت در این ماه گشوده است، از پروردگار خود بخواهید که آنها را بر روی شما نبندد و درهای جهنم در این ماه بسته است از خدا بخواهید که آنها را بر روی شما نگشاید.
شیاطین در این ماه در غل و زنجیرند، از خدا بخواهید که آنها را بر شما مسلط نگرداند.
علی (ع) فرمود: در این حال از جا برخاسته و عرض کردم: ای پیامبر خدا! برترین اعمال در این ماه چیست؟
حضرت فرمود: ای اباالحسن! برترین اعمال در این ماه پرهیز از محرمات است.
شعبان ماه عیدها و عید ماهها است. پیش درآمد ماه رمضان، ضیافت الله، و درگاه حضور شایسته در بارگاه یزدان پاک و آماده شدن پاکبازان برای پای نهادن بر افلاک.
ماه رسول عشق و امید و روشنگر حقیقت توحید از سویی طربناک است و نازشخیز و از سوی دیگر ماه مناجات است و خشیتخیز.
در سایهسار جاری این ماه میتوان نزدیک شدن به محبوب را تجربه کرد.
اعیاد فرخنده این ماه عزیز به ویژه میلاد خاتم امامان، ولی زمان، عدالتگستر جهان حضرت حجت ابن الحسن العسکری بسیار ارزشمند است. نیمه شعبان فرصتی مغتنم برای نزدیک شدن منتظران مصلح به ویژگیهای یک منتظر واقعی است.
طربانگیز موسم این گل، میلاد یگانه منجی خلقت، پیامآور رحمت، ولیّ عشق و عطوفت، صاحب پرچم فتح و ظفر حضرت حجت ابن الحسن العسکری است.
محبوب امامی که تمام واگویههای دل و پریشانخاطری ذهن افسرد? منتظران، زمزمههای عاشقانهای است که در انتظار دیدار محبوب خویش چشم به در دوخته و برای شنیدن خبری از او از پای تا به سر همه سمع و بصر میشوند، امامی که «نقش نامش کرده دل محراب تسبیح وجود». شاید از همین روست که انتظار فرج را بهترین اعمال دانستهاند و منتظران صالح را مؤمنان واقعی.
ای یوسف خوشنام ما، به دنیایی که
هر ساعت از نو قبلهای با بتپرستی میرود توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را (سعدی)
راز دل خویش تنها با تو در میان میگذاریم؛ مگر نه این است که ظهور برای تکامل بینش است و تعالی بصیرت دینی و مگر جز این است که این همه از رهگذر دینداری، دانایی و دردمندی به دست میآید، پس به ما بگو که انتظار به معنای عزلتگزیدن و خاموش نشستن نیست، به ما بفهمان که انتظار به مفهوم مسئولیتگریزی نسیت که بر عکس مسئولیتی دو برابر دارد.
ای نقطه تحقق دایر? قرب ولایی، ای خاتم اولیای الهی و ای گنیجن? معارف ناب اوصیایی از شراب ناب معرفت الهی جرعهای به ما بنوشان تا همه تن چشم شویم و تیزبینانه، هوشمندانه و دردمندانه به دین خویش بنگریم، آن را بفهمیم و به کار بندیم. چیزی که دنیای امروز با تمامی رونق و رنگ و لعاب خود از آن فاصله میگیرد، خدامداری و مهرورزی جای خود را به دنیامداری و بیمهری میدهد و عفونت خشونت به جای عطوفت دین بر می نشیند.
بیا که خاک رهت لالهزار خواهد شد ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
اماما، انتظار و بردبارى ما را وسعتى است از هابیل تا کنون و تا طنین فریاد جبرئیل امین در آسمان و زمین و آوردن مژد? وصال ولی عشق و امید، فریادگر مودت و توحید. ای دادگر جهان، دیر زمانی است که سنگ سراچ? دل را به گوهر دیده سفتهایم و خانه دل را آب و جارو کردهایم تا آنگاه که تو به مجلس حضور درآیی گرد نفاق و کینه برنخیزد.
مهدی جان، در جهانی همه شور و همه شر، ایستاده بر سکوی مشرب شرقی خویش به آینده چشم دوختهایم و در ساحل فجر انتظار، ظهور تو را چشم داریم.
نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد زنبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
زبس که خون دل از چشم انتظار چکید
به یاد زلف نگون سار شاهدان چمن
ببین در آینه جویبار گریه بید
به دور ما که همه خون دل به ساغرهاست
زچشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید؟
گذشت عمر و به دل عشوه می خریم هنوز
که هست در پی شام سیاه صبح سپید
هو شنگ ابتهاج
اما نهضتی با این اهمیت و بزرگی با موانع و چالشهای روبهرو خواهد بود. یکی از این موانع پیش روی نوخواهی مذهبی، تعصب و توقف فکری در قرون پیشین است که ما را به جمود و رکود در نظرات علما و متکلمان و اصولیون قدیم ـ که البته در عصر خویش بسیار مترقی و افتخارآفرین بوده است ـ دعوت میکند و روح اجتهاد با این جزماندیشی مغایر است. هم از این روست که شریعتی به جای دو اصل «عقل» و «اجماع»، «علم» و «زمان» را مطرح میکند.[i] به باور شریعتی مهمترین مخالفان این جنبش، مؤمنین ارثی و برخی متولیان رسمی مذهباند که کمترین تحولی را در فهم مذهبی تحمل نمیکنند و هر برداشت را نوعی کفر میشمارند.[ii]
دکتر شریعتی شاید از آن جهت که در مباحث دینی و نظرات اسلامیاش یک نوع ساختارشکنی نامانوس با خواست و روش دینداران انجام داد، مورد کم لطفی برخی قرار گرفت. به باور برخی، شریعتی متهم به قربانی خلوص درپای توانایی است.
اهل ایمان چون فقط به توانایی نمیاندیشند بلکه به خلوص اندیشه دینی هم میاندیشند، گاه کارهای شریعتی مقبول آنان نمیافتد. اینجا است که دغدغ? خلوص گاه توانایی را میستاند و دغدغههای توانایی گاه خلوص را.[iii]
دکتر شریعتی همانطور که نقاد خوبی بود، به نقادیِ خوب هم نیاز دارد. زیرا توقف در او و پذیرش بیچون و چرای نظرات او ثمری ندارد. برخی او را بخاطر اینکه فقط شریعتی است به باد انتقاد میگیرند. اینان کسانیاند که اگر از کسی هم طرفداری کنند، از روی چاپلوسی است نه از سر درد و دلسوزی. و برخی از او بتی میسازند که گاه مجال دفاع از شخصیت او نیز از مدافعان راستین سلب میشود. هم تسلّب و هم تسرّع در رأی به یک میزان خطرناک است.
باید نیک بیندیشیم که «در فضایی که ستایشهای تملقآمیز از یک سو و ناسزاهای تند از سوی دیگر و در یک کلمه «گزافهگویی» جای داوری منصفانه را میگیرد، دستیابی به شخصیت واقعی اشخاص دشوار و احیاناً نامیسر است. اگر ما داوری درست دربار? خودیها را با ستایشهای بیحساب و مطلقنگریهای گزاف، سودزا کردیم؛ طبعاً جواز ناسزاگویی و دشنام را به جای داوری، به مخالف معارض دادهایم. این شیوهای است که در اثر آن، آنچه مکتوم میماند، حقیقت است و آنکه مظلوم واقع میشود، مردمی هستند که رشد و کمال شخصیت آنان در گرو درک خردمندانه حقیقت و شناخت مصلحت واقعی است».[iv]
[i]. با مخاطبهای آشنا/ مآ1، ص172 پاورقی.
[ii]. علی (ع)/ مآ26، ص463
[iii]. قصه ارباب معرفت، ص367ـ 365
[iv]. یاد یادگار امام(ره)، خاطرات سید محمد خاتمی از سید احمد خمینی، ص41و42.
حج: آهنگ، قصد، یعنی حرکت وجهتِ حرکت نیز هم. همه چیز با کندن تو از خودت،
از زندگیات و از همة علاقههایت آغاز میشود. مگر نه در شهرت ساکنی؟
سکونت، سکون؟
حج، نفی سکون،
زندگی چیزی که هدفش خودش است یعنی مرگ،
نوعی مرگ که نفس میکشَد، مرگی جاندار، زیستنی مرداری، بودنی مردابی،
حج : جاری شو!
زندگی، حرکتی دوری، دوری باطل، آمد و رفتی تکراری و بیهوده،
کار اصلی؟ پیر شدن، نتیجة واقعی؟ پوسیدن.
نوسانی یکنواخت و ابلهانه. شکنجهای سیزیفوار.
روز، مقدمهای بر شب، شب مقدمهای بر روز و سرگرم بازی خنک و مکرر
این دو موش سیاه و سفید که ریسمان عمر را میجوند و کوتاه میکنند تا مرگ.
زندگی؟ تماشائی، و تماشای صبح و شامهای بیحاصل، بیمعنی، یک بازی بیمزه
و بیانجام، وقتی نداری، همه رنج و تلاش و انتظار،
وقتی مییابی و میرسی، هیچ، پوچ، فلسفة عبث، نیهیلیسم!
وحج، عصیان تو از این جبر ابلهانه، از این سرنوشت ملعون سیزیفی، برون رفتن از نوسان،
تردید و دور زندگی، تولید برای مصرف، مصرف برای تولید.
حج، بودن تو را که چون کلافی سر در خویش گم کرده است، باز میکند، این دایرة بسته،
با یک نیت انقلابی، باز میشود، افقی میشود، راه میافتد، در یک خط سیر مستقیم،
هجرت به سوی ابدیت، به سوی دیگری، به سوی او!
هجرت از خانة خویش به خانة خدا، خانة مردم ! و تو، هر که هستی، کهای؟
انسان بودهای، فرزند آدم بودهای، اما تاریخ، زندگی، نظام ضد انسانی اجتماع،
تو را مسخ کرده است، الینه کرده است، از خودت، آن خود فطریات، بدر برده است،
بیگانه کرده است، در عالم ذر انسان بودی، خلیفة خدا بودی، همسخن خدا بودی،
امانتدار خاص خدا بودی، خدای طبیعت بودی، خویشاوند طبیعت بودی،
روح خدا در تو دمیده بود،دانشآموز خاص خدا بودی، تمامی نامها را خدا به تو آموخته بود،
خدا قلم به تو آموخت، خدا بر شباهت خود تو را ساخت، تو را که ساخت، به آفریدگاری خود آفرین گفت،
تو را که ساخت بر پا داشت، تمامی فرشتگانش را، فرشتگان دور و نزدیکش را، همه در پای تو افکند،
همه را در بند تسلیم تو آورد، زمین و آسمان و هرچه را در آن است به دستهای توانای تو سپرد. نزد تو آمد،
امانت خاص خود را بر دوش تو نهاد، با تو پیمان بست، و به زمینت آورد، و خود در فطرتت نشست،
و با تو همخانه شد و در انتظار تو ماند تا ببیند که چه میکنی؟ و تو، جادة تاریخ را پیش گرفتی،
به راه افتادی، کولهبار امانت خدا را بر دوشت، پیمان خدا در دستت، نامها که خدا به تو آموخت در دلت
و روح خدا در کالبد بودنت و ...
عصر، تمامی سرمایهات و تو، کارت؟
همه از سرمایه خوردن !
پیشة زندگیات؟
زیانکاری، نه زیان در سود، زیان در سرمایه: خسران !
و به عصر سوگند که انسان هر آینه در زیانکاری است، و نامش زندگی کردن !
و تو، تا به حال چهکردهای؟ زندگی کرده ای !
ـ چه در دست داری؟
ـ سالها که از دست دادهام !
و چه شدهای؟ ای بر سیمای خداوند! ای مسئول امانت او؟ ای مسجود ملائک او؟
ای جانشین الله در زمین !
در جهان ! شدهای پول، شدهای شهوت، شدهای شکم، شدهای دروغ، شدهای درنده، شدهای پوک، پوچ، خالی!
یا نه پر، از لجن و دگر هیچ! که در آغاز کالبدی بودی مرداری، لجنی، حماء مسنون = گل بدبوی و پلید!
و خدا در این تو، روح خویش را دمید!
کو آن روح؟ روح اهورائی، جان خداوند! ای زاغ لجن خوار؟
ازین مرداب وجودیات بدرآی، از این لجنزار زیستنت، ناگهان، خود را به ساحل افکن، ای کالبد عفن،
ای جنازة لجن! زین شهر و باغ و آبادی ـ که به ننگ آغشته ـ سر به صحرای آفتاب جزیره نِه،
بر کویری از رملستان تافته و خشک، در زیر آسمانی که وحی میبارد، رو به سوی خدا کن،
ای نی خشک و زرد و پوک، بنال، از غربت، از تبعید، از بیگانگی، ای ابزار شور و شادی بیگانهها، دشمنها!
ای بر لبهای دیگران ترانهساز، آهنگ نیستان خویش کن!
موسم اکنون، هنگام در رسیده است، لحظة دیدار است. ذی حجه است،
ماه حرمت، شمشیرها را آرام گرفتهاند، و شیهة اسبان جنگی و نعرة جنگجویان
و قدارهبندان در صحرا خاموش شده است. جنگیدن، کینهورزیدن و ترس،
زمین را، مهلت صلح، پرستش و امنیت دادهاند، خلق با خدا وعدة دیدار دارند، باید در موسم رفت،
به سراغ خدا نیز باید با خلق رفت. صدای ابراهیم را بر پشت زمین نمیشنوی؟
«و اذن فی الناس بالحج! یأتوک رجالا و علی کل ضامر، یاتین من کل فج عمیق»
و تو ای لجن، روح خدا را بجوی، بازگرد و سراغش را از او بگیر، از خانة خویش، آهنگ خانة او کن،
او در خانهاش تو را منتظر است، تو را به فریاد میخواند، دعوتش را لبیک گوی !
عرفات احرام میپوشی و از مکه بیرون میآیی، بسوی شرق.
در بازگشتن از عرفات به کعبه، باید در مشعر بایستی و سپس در منی. چرا؟
میرویم تا ببینیم از کعبه تا کجا؟
تا آخرین نقطة دور، انتهای راه. در میانه منزلها ممان!
مرحله به مرحله، بتدریج، ره چنان رو که رهروان رفتند، اول،
منزل اول، دوم، منزل دوم، سوم، منزل سوم، معقول و منطقی،
این درسهای سرد تکراری معلمها، مرشدها، نصیحتگرهای حرفهای است.
اینها موضوعهای انشاء، نظم و ترتیبهای سنتی و حساب و کتابهای مصلحتی ... است،
همه را در احرام مکه بریز و بگریز، تشنه و بیقرار، ای عاشق ـ که در آن سوی کعبه در حرکتی!
ـ یک نفس، تا نهایت بران، یک نفس، در میانه ممان!
دکتر علی شریعتی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ