سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش سه گونه است: کتابی گویا و سنّتی دیرینه و«نمی دانم»[=اقراربه نادانی] . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
پنج شنبه 90 خرداد 19 , ساعت 8:14 عصر

1ـ انتظار بشر از دین

بنیادی‌ترین پرسشی که از دیرباز نسبت به دین، فکر و ذهن بشریت را به خود مشغول داشته است این است که «از دین چه انتظاری می‌توان داشت؟». تبیین رسالت دین و تحلیل جامعیت و شمول موضوعی و محتوایی آموزه‌های آن همواره مورد مطالعه و پژوهش اندیشمندان دینی و غیر دینی قرار گرفته است و نظریات متفاوتی در این زمینه ارائه شده است.انتظار بشر از دین نقطة آغازین حرکت معرفت دینی و یکی از پیش شرط‌های لازم برای درک صحیح آموزه‌های دینی است. مطهری نخستین پیش شرط شناخت و فهم قرآن را تصحیح توقع و انتظاری می‌داند که مفسر از هدف و رسالت قرآن باید داشته باشد. وی در این زمینه می‌نویسد:

اولین چیزی که در شناخت قرآن و نزدیک شدن به آن مطرح است این است که بدانیم اصولاً قرآن برای چه نازل شده است و ماهیّت آن چیست تا در اصالت آن دچار شک و تردید نشویم، زیرا هر کتابی که انسان نداند برای چه نوشته شده و هدف آن چیست، نمی‌تواند به هیچ وجه روی آن اظهار نظر کند[1].

نتیجة تنقیح انتظار بشر از دین تنها به حوزة نظری محدود نمی‌شود، بلکه در زمینة علمی نیز آثار و نتایج فراوانی دربردارد. اگر اندیشمند دینی بداند که باید چه انتظاری از دین داشته باشد و پاسخ چه پرسش‌هایی را باید از دین و چه مسائلی را از علم و تجربه و عقل بشری طلب کند، با رویکردی بهتر به فهم متن دینی اقدام می‌کند. در این صورت به هنگام نیافتن موضوعی در شریعت در فرایند استنباط دینی نمی‌گوید که چون چنین امری در شریعت نیست پس مشروعیت ندارد. کسی که انتظار خود را از دین به صورت منقح و سامان یافته در رویکرد به متون مد نظر قرار می‌دهد به این نکته توجه دارد که ممکن است در امور غیردینی سخن دین کلی و ارشاد به حکم عقل باشد. نیز این نکته را از نظر دور نمی‌دارد که ممکن است بسیاری از مصالح عقلی و عرفی‌ای که از حوزة دین بیرون است، نه شارع سخنی بیان نموده باشد و نه اصولاً انتظار بیان آن از دین منطقی است[2].

از سوی دیگر کسی که باور دارد دین هم تزکیه و تهذیب روح و هم عبادت خالق را می‌آموزد و هم تمام مسائل ریز و درشت کارهای دنیوی را تعلیم می‌دهد، با جدّیت تمام، متن را وارسی می‌کند و هر نکته‌ای را که کوچک‌ترین مناسبتی با موضوع مورد پژوهش او دارد به خوبی می‌کاود. چنین شخصی تمام اشارات متن را جدی تلقی کرده و از دل آن موضوعی مهم و اساسی بیرون می‌کشد[3].

از این نکته که بگذریم باز این سؤال مطرح است که انتظار بشر از دین جوابی درون دینی دارد یا برون دینی؟ تاکنون این مطلب از چشم برخی اندیشمندان پوشیده مانده است که آیا متون دینی خود به این پرسش که «انتظار بشر از دین چیست؟» پاسخ می‌دهند و یا آن را به عقل و تجربة بشری وامی‌نهند؟ بر فرض این که متون دینی به طور مستقیم پاسخی صریح به این پرسش نداده باشند، آیا به تبیین رسالت دین و تحدید کارکرد‌ آن در حوزه‌های مختلف نپرداخته‌اند؟ اینها سؤالاتی است که شاید بتوان با رجوع به متون دینی، قرآن و سنت، پاسخی برای آنها یافت.پاسخ انتظار بشر از دین در واقع تبیین توانایی‌های دین است که این خود منوط به تبیین گوهر دین می‌باشد. اما فقط به همین عرصه محدود نمی‌شود و باید به نیازهای اساسی انسان که او را محتاج به دین می‌کند و در جای دیگری غیر از دین برآورده نمی‌شود توجه نمود[4]. به باور برخی انتظار بشر از دین سؤالی است که باید آن را از خارج دین و از رهگذر خویشتن‌نگری و درون‌بینی یافت. باورمندان به دین با رجوع به خود درمی‌یابند که از تدین و التزام همه جانبه خود به دین چه مطلبی را انتظار دارند[5].برخی دیگر با تقسیم آموزه‌های دینی به ذاتیات و عرضیات، تحدید قلمرو دین و تنقیح انتظار بشر از دین را، با استفاده از متون دینی مشخص می‌سازند. به باور اینان:

امور عرضی مقتضای شرایط فرهنگی، اجتماعی و تاریخی روزگار ارسال پیام وحی هستند. به بیان کلی‌تر، عرضیات را باید بیرون از حوزة انتظارات واقعی ما از دین تلقی کرد. برای مثال احادیث بسیاری دربارة درمان بیماری‌ها وجود دارد که منسوب به پیامبر(ص) است، اما هیچ کس واقعاً آنها را ذاتی اسلام نمی‌داند چرا که آگاهی از علم طب از جمله مواردی نیست که مردم را محتاج به انبیا می‌کند[6].

شبیه این نظر در سخنان امام خمینی نیز دیده می‌شود. امام خمینی بر این باور است که تمام آنچه را که انبیا آورده‌اند مقصود بالذات ایشان نبوده است. هدف اصلی انبیای الهی گسترش توحید و بالا بردن سطح شناخت مردم از جهان و رهانیدن آنان از ظلمت و سوق دادن ایشان به سوی نور الهی بوده است و تمام کارهای دیگر مقدمة آن به حساب می‌آید. به باور وی حتی تشکیل حکومت نیز مقصود بالذات انبیای الهی نبوده است[7].با توجه به این تقسیم‌بندی که عرضیات اصولاً در حوزة مباحثی که به گوهر دین مربوط می‌شوند و نمایانگر هدف اصلی دین هستند جای نمی‌گیرند عالم دین از هرگونه ریزبینی‌های افراط‌آمیز در آن پرهیز می‌کند و به هیچ روی به دنبال سندی برای کشف نظر دین در باب مسائلی مانند طب و مباحث پیرامون آن نمی‌گردد[8].در میان اندیشمندان دینی برخی با نام دفاع از جامعیت دین و قرآن، همة علوم دنیوی و اخروی را از قرآن قابل استنباط دانسته‌اند و حد و حصری برای این علوم قائل نیستند. اینان همچنین شمارش انواع علوم موجود در قرآن را محال می‌دانند. برای نمونه ابوحامد غزالی نظری این چنین دارد:

شاخه‌هایی از علوم می‌توانند به صورت بالقوه وجود داشته باشند که هنوز به عرصة وجود نرسیده‌اند، اما آدمی می‌تواند به شناخت آنها دست یابد. همچنین برخی علوم هستند که پیشتر به وجود آمده و اکنون مندرس شده‌اند، لذا اکنون در پهنای کرة زمین کسی نیست که بدانها شناختی نداشته باشد. علوم دیگری داریم که اساساً آدمیان را توان درک و شناخت آنها نیست، اما برخی فرشتگان از این علوم برخوردارند. چرا که محدودیت در انسان‌ها به طور معمول وجود دارد و لیکن در فرشتگان در کمترین حد خود و در چهارپایان در بیشترین حد و اندازه است. تنها خداست که علم و شناخت او هیچ حد و نهایتی ندارد . نکتة دیگر آنکه مصدر و خاستگاه همة این علوم ـ چه آنها که برشمردیم و چه آنها که ذکر نکردیم ـ بیرون از قرآن نیست[9].

زرکشی نیز در مقدمة کتاب خود با پذیرش چنین دیدگاهی می‌نویسد: «هر شاخه‌ای از علوم، از قرآن سرچشمه می‌گیرد و در غیر این صورت آن علم قابل استناد نیست»[10]. حال این پرسش به ذهن می‌رسد که آیا به راستی «تبیان بودن قرآن برای همه چیز» به همین معناست؟ و دایرة موضوعات و مطالب قرآنی نامحدود و اقیانوس مباحث و آموزه‌های آن کران ناپیداست؟ شکی نیست که قرآن محور معرفت دینی و مصدر تشریع احکام اسلامی و منبع بی‌بدیل عقاید، اخلاقیات، اجتماعیات و احکام است. ولی در دیگر موضوعات نمی‌توان بیان داشت که قرآن به صورت موجبة کلیه به همة مباحث و موضوعات پرداخته است. قرآن کتاب هدایت است و هادی بودن آن ایجاب می‌کند که از سازوکارهایی برای رسیدن به هدف خود بهره برد، اما این مهم نباید او را از چهارچوب اصلی خود که همان هدایت نوع بشر است خارج ساخته و آن را در گسترة وسیع مباحث نظری و عملی‌ای که بیش از هر چیز عقل بشری متکفل آن است وارد سازد[11].فراتر از وجود یا عدم دانش‌های مختلف در قرآن کریم، در حوزة مسائل دینی نیز نمی‌توان ادعا نمود که قرآن و حتی سنت تمام جزئیات یک موضوع را بیان نموده باشند. ناگفته خود پیداست که متون دینی اساساً هستة اصلی معرفت دینی را تشکیل می‌دهند و نباید انتظار داشت که جزئیات معرفتی اعم از: توحید، معاد، فقه، اخلاق، طبیعت و غیره نیز از متون دینی استخراج شوند؛ بلکه این متخصصان‌اند که در کنار مباحث مطرح در متون، رشته‌های مختلف علوم دینی را تکامل می‌بخشند[12].

قرآن حتی در برشمردن، تبیین و تشریح آموزه‌های دینی نیز به رئوس کلی و اصول بنیادین معرفتی اشاره می‌کند و جزئیات را چندان پر رنگ مطرح نمی‌نماید. آیا این روش لطمه‌ای به جامعیت قرآن وارد می‌سازد؟ مگر وانهادن برخی حوزه‌ها به فکر و عقل مکلفان که خود نیز سازوکاری درون دینی است از ویژگی جامعیت محسوب نمی‌شود؟ مطهری با ردّ ادعای کسانی که جامعیت دین را در آن می‌دانند که در تمام مسائل ریز و درشت دنیوی و اخروی نظری ارائه کرده باشد می‌نویسد:

برخی جمود به خرج می‌دهند، خیال می‌کنند که چون دین اسلام دین جامعی است پس باید در جزئیات هم تکلیف معینی روشن کرده باشد. نه، این طور نیست . اتفاقاً جامعیت اسلام ایجاب می‌کند که اساساً در بسیاری از امور دستور نداشته باشد، نه این که هیچ دستوری نداشته باشد، بلکه دستورش این باشد که مردم آزاد باشند[13].

شاطبی با طرح این موضوع که اگر جامعیت قرآن، به معنایی که مورد نظر غزالی و هم‌فکران اوست در گرو انعکاس علوم مختلف انسانی و تجربی می‌بود و در واقع چنین دانش‌هایی در قرآن وجود می‌داشت، صحابه و تابعان که آشناترین کسان به علوم و معارف قرآنی بودند می‌بایست این ادعا را مطرح می‌کردند و فراتر از آن در تفسیر و شرح آیات قرآنی به این دانش‌ها اشاره می‌نمودند؛ بیان می‌دارد: از آنجا که جز مباحث اعتقادی و فقهی و مباحث مربوط به آخرت و مسائلی از این دست، چیز دیگری از صحابه گزارش نشده است می‌توان نتیجه گرفت که مقصد و هدف قرآن بیان چنین مسائلی نبوده است[14].

هر چند سخن شاطبی را نمی‌توان به عنوان دلیلی استوار بر ردّ وجود دانش‌های مختلف در قرآن پذیرفت، چرا که نپرداختن صحابه به این موضوعات به صورت ابتدایی دلیل بر نبودن این موضوعات در قرآن نیست، ولی بیان شاطبی تأییدی بر این دیدگاه است که همة علوم و دانش‌ها را نباید در قرآن جست. به راستی اگر به خودمان مراجعه کنیم یا از تک‌تک مسلمانان و معتقدان به قرآن درخصوص انتظار ایشان از قرآن سؤال کنیم آیا خواهند گفت که توقع ما از قرآن آن است که علم طب، فیزیک، شیمی، داروسازی، خرده قوانین نظم اجتماعی مانند: قوانین راهنمایی و رانندگی، مدیریت سازمانی، تشکیلات اداری و نظامی و را به ما آموزش دهد یا معنابخشی به زندگی و کاستن از درد و رنج‌های بشری در سایة تبیین دیدگاه‌های اخلاقی، اجتماعی و سامانمند نمودن عقاید و جهت‌دهی به عبادات با تشریع احکام فقهی و نشاندن بذر الفت و محبت و رحمت و برابری و برادری در سایة جامعه‌ای قرآنی براساس مؤلفه‌های دینی و هدایت نوع بشر و آزادی انسان از یوغ استعمار خودپرستی و شخص‌پرستی و بیگانه‌پرستی را چشم دارند؟

با قاطعیت می‌توان گفت که پاسخ دوم، سخن همه خداباوران و دینداران است. انتظار نخستین از رهگذر عقل بشری و تجربیات انسان در طول تاریخ دست یافتنی و قابل تکامل و تزاید است و نیاز به نسخه‌ای پیچیده از جانب شریعت ندارد، ولی انتظار دوم با تأکید بر اصل فطرت انسانی که در همه مشترک است، دردی همگانی است و دارویی واحد را طلب می‌کند که جز در سایة وحی، به اعلا درجة آن قابل وصول نیست. اصلی‌ترین انتظار بشر از دین رسانیدن از «وضع و حال موجودِ نامطلوب به وضع و حال مطلوبِ مفقود»[15] است. شاید برترین فلسفة تشریع ادیان نیز همین بوده است. این همان چیزی است که در بیان مفسران به سعادت دنیا و آخرت تعبیر می‌شود و آن را هدف اصلی دین تلقی می‌کنند و هر آنچه غیر این دو مطرح می‌شود را موضوعاتی پسینی می‌دانند که به تبع هدایت مطرح می‌شوند و وسیله‌ای برای کسب آن دو هستند[16].

[1]ـ مطهری،  آشنایی با قرآن، ج 2، ص 63.

[2]ـ ایازی، فقه‌پژوهی قرآنی، ص 256، 273 و 274.

[3]ـ سروش، «تفسیر متین متن»، ترجمه احمد نراقی، کیان، شماره 38، ص 7.

[4]ـ سروش، مدارا و مدیریت، ص 128.

[5]ـ ملکیان، راهی به رهایی، جستارهای در باب عقلانیت و معنویت، ص 281.

[6]ـ سروش، «تفسیر متین متن»، ص 7.

[7]ـ ر.ک: خمینی، صحیفه نور، ج 1، ص 234.

[8]ـ سروش، مدارا و مدیریت، ص 135و 136.

[9]ـ غزالی، جواهر القرآن، ص 49، همچنین ص 29 و 30.

[10]ـ «کُلُّ عِلمٍ مِنَ العُلومِ مُنزَعٌ مِنَ القرآنِ وَ إلاّ فَلَیسَ لَهُ بَرهانٌ»، (زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 8).

[11]ـ ر.ک: زمخشری،الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 2، ص 628؛ زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج 1، ص 17؛ طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 14، ص 211؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن،ج 6-5، ص 586؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص324و 325.

[12]ـ قائمی‌نیا، وحی و افعال گفتاری، ص 309.

[13]ـ مطهری، م اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 291.

[14]ـ ر.ک: شاطبی، الموافقات فی أصول الشریعة، ج 2، ص 79 و 80.

[15]ـ ملکیان، مصطفی، ص 285.

[16]ـ ر.ک: رشیدرضا، تفسیر القرآن الکریم، الشهیر بتفسیر المنار، ج 1، ص 17؛ المراغی، تفسیر المراغی، ج 1، ص 11.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ