بررسی اسانید حدیث مورد نظر در منابع اهل سنت
در سطور پیشین فی الجمله به داوری برخی از حدیث شناسان درباره حدیث مورد بحث اشاره شد. اینک با تفصیل بیشتر اسانید این حدیث را بررسی میکنیم.
همچنان که در نمودار نشان دادهایم این حدیث سه مسیر یا سه طریق را پیموده و به دست ما رسیده است: یکی مسیری که ظاهراً با جابر بن عبداللَّه انصاری آغاز میشود تا به ابن عدی جرجانی (د. 365 ق.) و ابن عساکر دمشقی (د. 571 ق . ) میرسد. دوم مسیری که با انس بن مالک صحابی آغاز میگردد و سپس شاخه شاخه میشود و به دست بزار (د. 292 ق.)، طحاوی، ابن عدی جرجانی و قضاعی (د. 454 ق.) و ابن عساکر دمشقی و دیگران میرسد. سوم مسیری که با عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی که از طبقه تابعان است آغاز میگردد و به مزّی (د. 742 ق.) میرسد. در میان طرق پیشگفته طریقی که بیشتر موجب رواج این حدیث شده و طبیعةً بیشتر در میان حدیث شناسان محلّ گفت و گو بوده است طریق دوم است .
1ـ بررسی طریق اول
نخستین کسی که درباره این حدیث با این سند به داوری نشسته ابن عدی است. او در ترجمه «احمد بن عیسی بن زید لخمی تنّیسی خشّاب» مینویسد: او را حدیثهایی «منکر » است.[1] از جمله این حدیث که از عمرو بن ابی سَلَمه از مصعب بن ماهان از ثوری از ابن منکدر از جابر مرفوعاً نقل میکند که «دخلت الجنة فاذا اکثر اهلها البله ». همچنین وی از عبداللَّه بن یوسف از اسماعیل بن عیّاش از ثَوْر از خالد از واثله مرفوعاً نقل میکند که: «الامناءُ عنداللَّه ثلاثةٌ: جبرئیل،انا و معاویه» و این دروغ است(ابنعدی، 1/191). دار قطنی هم مرویات این احمد بن عیسی را فاقد قوت دانسته و ابن طاهر او را کذّابی خوانده که حدیث میسازد و ابن حبّان او را در شمار ضعفا آورده(ذهبی، میزان الاعتدال، 1/126) و گفته است: احادیث منکر را از راویان ناشناخته روایت میکند(مناوی، فیض القدیر،3/696). این داوریها را رجال شناسان بعدی هم پذیرفته و مبنای داوری خود درباره این حدیث قرار دادهاند (مثلاً نک: ذهبی، همانجا؛ مزّی، 1/421؛ ابن حجر، لسان المیزان، 1/240). ابن جوزی نیز آن را به سبب وجود همین احمد بن عیسی در سند «حدیثی ناصحیح» خوانده است(مناوی ، همانجا) .
2ـ بررسی طریق دوم
طریق دوم با انس بن مالک شروع و پس از آن دو شاخه میشود. شاخه مهمتر آن به واسطه ابن شهاب زهری به عُقیل بن خالد و یونس بن یزید و طریق یونس بن یزید با 8 واسطه به مزّی صاحب تهذیب الکمال میرسد (نک: دنباله مقاله). طریق عُقیل خود دو شاخه میشود: یکی به واسطه یحیی بن ایوب دست به دست میشود تا به قضاعی میرسد . دیگری که شاخه مهمتر و مشهورتر آن است به واسطه سلامة بن روح به ابنعدی، قضاعی، ابن عساکر دمشقی، ذهبی، مزّی و دیگران میپیوندد. امّا باید دانست در میان اسانید این حدیث شناختهترین اسناد، طریق سلامة بن روح از عُقَیل از ابن شهاب از انس است . اینک بررسی خود را روی راویان کلیدی این حدیث متمرکز میکنیم:
الف - انس بن مالک: انس بن مالک انصاری صحابی و خادم رسول خدا(ص) و از صحابه پر روایت است. او عمری بلند داشت و آخرین صحابی است که در بصره درگذشت(درباره او رجوع شود به: ابن سعد،7/17 - 26؛ بخاری، التاریخ الکبیر، 2/27 - 28؛ ذهبی، سیر، 3/395 - 396؛ ابن حجر، تهذیب، 8/6 – 10). اهل سنّت بر مبنای نظریه «عدالت صحابه» بر این باورند که جرح را به ساحت آنان راهی نیست. بنابراین در بررسیهای حدیث شناختی خود همین که صحابی بودن کسی ثابت شد، وثاقت او را مسلّم و مفروغ عنه میگیرند. امّا شیعه که چنین نظریهای را به چشم اعتبار نمینگرد، صحابه را از نقد بینیاز نمیبیند. اینک باید دانست محدّثان و رجال شناسان امامی به رغم آنکه گویند پیامبر(ص) در حق انس دعا فرمود و به موجب دعای حضرت عمر بلند و مال و فرزندان بسیار یافت(مجلسی، بحار، 16/408 ؛ 18/10) شخصیت او را مطعون میدانند. سبب این طعن آن است که او از راه علی(ص) منحرف بود و چون امام از او خواست بر صدور حدیث غدیر شهادت دهد، او علم خود را کتمان کرد و از شهادت تن زد. در نتیجه امام در حق او نفرین کرد و در پی نفرین امام به بیماری بَرَص (پیسی) مبتلا شد. پس از آن او سوگند یاد کرد که هرگز منقبتی را درباره علی(ع) کتمان نکند(تفرشی، 1/249؛ اردبیلی، 1/109). حتی او را یکی از سه تنی شمردهاند که به پیامبرصلی الله وعلیه وآله دروغ میبستهاند(مجلسی، بحار،2/217؛ نمازی شاهرودی،1/702-703؛ خویی،3/239– 241). بنابراین، طبق نظر رجال شناسان شیعه مسیر این حدیث از سرچشمه گلآلود است. امّا طبق روش عامه در این طبقه مشکلی به چشم نمیخورد.
ب - محمد بن شهاب زهری: ابوبکر محمد بن مسلم بن شهاب زُهری مدنی عالم حجاز و شام یکی از تابعین بنام است. بنا به گفته ابن سعد زهری ثقه، کثیر الحدیث، پردانش، پر روایت، فقیه و جامع بود. وی یکی از نخستین کسانی است که به نوشتن سنن پرداخت. بنا به نظر نسائی یکی از بهترین اسانید روایت از پیامبر(ص) طریق زهری از علیبن الحسین از پدرش از جدّش میباشد. برخی او را آگاهترین و فقیهترین مردم مدینه معرفی کردهاند. خلاصه اینکه زهری نزد عامه از وثاقت و منزلت والایی برخوردار است(ابن حجر، تهذیب، 7/420 -424). امّا درباره شخصیت زهری از نظر امامیه باید گفت شیخ طوسی و برقی او را از یاران امام سجاد(ع) شمردهاند. بنا به گفته ابن شهر آشوب وی در آغاز کار کارگزار بنیامیه بود. امّا به دنبال حادثهای که نقل آن موجب اطاله میشود، به امام زین العابدین پیوست و ملازم او شد. بنابراین، وی با آنکه از علمای عامّه است، امّا بیتردید دوستدار علی بن الحسین بوده و او را بزرگ میداشته است. در کافی و من لا یحضره الفقیه و تهذیب روایاتی از طریق همین زهری درج شده است(خویی، 16/181). وی را از یاران امام صادق(ع) نیز قلمداد کردهاند(پیشین، 17/257). نتیجه اینکه در سند این حدیث از ناحیه زهری مشکلی به چشم نمیخورد.
ج - عُقَیل بن خالد: عقیل بن خالد از مردم ایْلَه و وابسته آل عثمان بن عفّان و در سفر و حضر از ملازمان زهری بوده و از او احادیث فراوانی شنیده و نقل کرده است. بنا به گفتة ذهبی زهری در اَیْله بوده و در آنجا مزرعهای داشته و عقیل در آنجا از او حدیث مینوشته است(ذهبی، سیر،6/301). ابن حبّان بستی در مورد او میگوید: «از یاران مُتقِن زهری و از صالحان ایله بود»( ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص29). بسیاری از رجال شناسان عامّه او را با لفظ «ثقه» ستودهاند(ابن ابی حاتم7/43 ؛ عجلی، 2/146 ؛ ذهبی، سیر،6/301 ؛ ابنسعد، 7/519). با این حال، ابن جوزی به نقل از ابو الفتح ازدی مینویسد: او از زهری احادیث منکری نقل میکند(ابن جوزی، 2/58).
د - یحیی بن ایوب: حلقه دیگر این رشته از سند یحیی بن ایوب است. عِجلی(2/347) وابنحجر(تهذیب، 9/205) او را ثقه دانستهاند. امّا نسایی او را قوی نمیداند(ص248). عبداللَّه بن احمد بن حنبل هم او را «سییء الحفظ» معرّفی کرده است(ابن ابی حاتم،9/127) . ابن سعد او را منکر الحدیث دانسته و دار قطنی معتقد است که برخی از احادیث او مضطرب است و احمد بن حنبل میگوید: او بسیار خطا میکند. البته اگر از ثقهای حدیث نقل کند حدیثش منکر نخواهد بود و از نظر من صدوق است(ابن حجر، تهذیب،9/205).
ه - سعید بن کثیر: سعید بن کثیر بن غفیر را ابن حبّان در شمار ثقات آورده است. ابنمَعین او را ثقه و نسائی او را صالح میداند(پیشین، 3/363-364). ابن عدی جرجانی میگوید: از حمّاد شنیدم که میگفت: سعدی گفت: سعید بن کثیر اهل بدعت نبوده، ولی مُخلّط و غیر ثقه است. اما او میافزاید: گفتار سعدی بیمعنی است و من از کسی چنین چیزی را نشنیدهام ... او در نزد مردم راستگوست(ابن عدی،3/411).
راویان مورد بحث تا این قسمت از سند هر چند صد درصد ثقه و قابل اعتماد نیستند، به عبارت دیگر درباره وثاقت و عدم وثاقت آنان اتفاق نظر حاصل نیست، ولی این اقوال متعارض در مورد یک شخص تا حدودی قابل جمع است. برای نمونه اصطلاح «لیس بذاک القوی» از الفاظ جرح است. ولی حدیث راویی را که چنین توصیف شده برای معاضدت می نویسند(حارثی ص192 – 193). به دیگر سخن حدیثی که در سندش چنین راویی وجود دارد، شایسته آن است که به عنوان شاهد و تقویت کننده احادیث دیگر به کار رود( صدر، ص 438).
و- عبدالسلام بن محمد اموی: حلقه دیگر این سلسله سند عبدالسلام بن محمد اموی است. نام این شخص در کتابهای رجالی ذکر نشده است.
ز- یحیی بن ربیع عبدی: راوی دیگر این حدیث نیز بسان راوی پیشین چنین وضعیتی دارد. بنابراین در این اِسناد دو تن بطور متوالی «مجهول العین» هستند. در نتیجه حدیث مورد نظر با این اسناد ضعیف ارزیابی میشود.
2ـ1ـ بررسی شاخهای دیگر از طریق دوم
پیش از این گفته شد که شاخهای دیگر از این سند به واسطه سلامة بن روح به ابو جعفر طحاوی، بزّار، قضاعی، ابن عدی و دیگران میرسد. اینک برای داوری درباره این شاخه از طریق دوم بایسته است شخصیت سلامة بن روح را بررسی کنیم.
سلامة بن رَوْح ایلی وابسته بنی امیه مکنّی به ابو خَرْبَق و به قولی ابو روح وبرادرزاده عقیل بن خالد است. او از عموی خود کتاب زهری را روایت کرده است. احمدبن صالح از عنبسة بن خالد نقل کرده که سلامه در سنّ و سالی نبوده که از عقیل حدیث بشنود. او گفته است: در ایله درباره او از چند تن سؤال کردم، مردی از ثقات آنجا گفت: او از عقیل حدیث نشنیده، حدیث او از نوشتههای عقیل است. ابن ابی حاتم با واسطه از شخصی به نام اسحاق بن اسماعیل ایلی نقل میکند که او گفت: من هرگز نشنیدم که سلامه بگوید: «حدّثنا عقیل». بلکه میگفت: «قال عقیل». او درباره سلامه گفت: کتابهایی که از عقیل روایت می کند صحیح است. ابو حاتم رازی درباره او گفته است: سلامه قوی نیست. منزلت او نزد من منزلت غفلت پیشگان است. ابو زرعه هم او را ضعیف و منکر الحدیث معرفی کرده؛ امّا گفته است: حدیث او را به عنوان شاهد میتوان نوشت(ابن ابی حاتم،4/301- 302؛ ذهبی، میزان الاعتدال، 2/183). بنا به گفته ابو داوود، احمد بن صالح از او حدیث نوشت. امّا بعدها اینکار را رها کرد. با این حال ابن حبّان او را در شمار ثقات آورده و او را «مستقیم الحدیث» معرّفی کرده است(ابن حجر، تهذیب،4/253).
واضح است که توثیق ابن حبّان با لفظ «مستقیم الحدیث» که در مرتبه دوم مدح واقع است با جرح دیگران با تعبیر «ضعیف» و «منکر الحدیث» که در مرتبه نخست جرح قرار دارد[2] چندان قابل دفاع نمینماید.
مزّی نیز در تهذیب الکمال در باره اِسناد این حدیث به داوری نشسته و گفته است: این حدیث غریبی[3] است که محمد بن عُزیز از سلامة بن روح از عُقیل بن خالد منفرداً نقل کرده است. این حدیث بدون وساطت سلامة بن روح نیز از وی به ما رسیده است (و قد وقع لنا بعلّوٍ عنه) و این نقل بدون واسطه از جمله مواردی است که آن را از محمد بن عزیز نپذیرفتهاند. زیرا محمّد بن عزیز نمیتواند بیواسطه از عقیل بن خالد نقل کند و اگر این طریق ساخته خود او باشد نیز کار ناپسندی است(مزّی، 17/62).
پس از سلامة بن روح حدیث مزبور از طریق محمد بن عزیز ایلی به دست طبقات بعدی و از طریق آنان به ابن عدی، طحاوی، قضاعی، بزّار و مزّی میرسد (نک: نمودار ش 2). همچنین شاخه دیگری از این سند از طریق اسحاق بن اسماعیل به ابن عدی ختم میشود. ولی با روشن شدن ضعف سلامه بن روح ما را به بررسی دیگر حلقههای زنجیره سند نیازی نیست.
[1] . یعنی در نقل بسیاری از احادیث متفرّد و تنهاست. نک: عتر، منهج النقد، ص 114.
[2] . برای آگاهی از مراتب جرح و تعدیل رجوع شود به: عتر ، ص 105 به بعد.
[3] . منظور از غریب در این جا «غریب الاسناد» است و آن حدیثی است که در تمام طبقات فقط یک تن از یک تن نقل کرده باشد. یا حدیثی را گویند که در بعضی طبقات یک تن آن را نقل کرده باشد ولی متن آن به طریق دیگری معروف باشد. این گونه حدیث را «مفرد» نیز گویند (مدیر شانهچی، ص 52).
لیست کل یادداشت های این وبلاگ