سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه خداوند، بنده ای را دوست بدارد، راستیرا به او الهام می کند. [امام علی علیه السلام]
 
یکشنبه 90 اردیبهشت 4 , ساعت 11:45 عصر

تحول تفاسیر در فراشُد زمان

تفسیر سابقه‌ای به سابقة نزول قرآن دارد. مسلمانان از همان آغاز نزول اولین آیات قرآن کریم به فهم و شرح و توضیح واژگان مشکل و تبیین اصطلاحات ویژة قرآنی پرداختند. حضور پیامبر اکرم(ص) در طول بیست و سه سال نزول زمانمند قرآن فرصت مناسبی را برای فهم آیات فراهم ساخته بود. روشنای زبان وحی و خلوص فرهنگ و زبان اعراب صدر اسلام موجب شد که مسلمانان در فهم قرآن کمتر دچار مشکل شوند و در صورت بروز مشکل با رجوع به پیامبر اکرم که نخستین مخاطب پیام الهی و آگاه به همة معارف آن بود این مشکل را برطرف می کردند.

صحابة کوشا و نامدار پیامبر(ص) در زمان حضور پیامبر و بعد از آن تلاش فراوانی در حفظ و صیانت از میراث گرانسنگ نبوی از خود نشان دادند. اصحاب با استفاده از بیانات قرآنی، احادیث نبوی، قَصَص[1] و برخی اعتقادات اهل کتاب (یهود و نصاری) و به کار گرفتن اجتهاد و قوة استنباط به تفسیر قرآن همت گمارند[2].

در این دوره تفسیر زیر مجموعه‌ای از حدیث بود و از معنی اجمالی آیات فراتر نمی‌رفت. تلاش مفسران این دوره بیشتر به شرح واژگان مشکل آیات معطوف بود. به دلیل عدم اختلافات مذهبی و فرقه‌ای در سطح وسیع و گسترده، مباحث کلامی بازاری نداشت و استنباط علمی از آیات‌الاحکام به موارد اندکی خلاصه می‌شد[3].

علامه طباطبایی می‌نویسد:

از صحابه رسول خدا شنیده نشده است که در معضلات قرآنی همچون: عرش، کرسی و سایر حقایق بحثی کرده باشند، بلکه این طبقه از مسلمین تنها به ظواهر قرآن اکتفا کرده‌اند[4].

در دورة بعد از صحابه با شکل گیری مکاتب تفسیری در مناطق مختلف سرزمین پهناور اسلامی کار تشکیلاتی منسجمی به صورت علمی در تفسیر قرآن سامان یافت. در این دوره به علّت گسترش قلمرو اسلام و گرویدن مردمانی از دیگر قومیت‌ها، فرهنگ‌ها و ادیان به اسلام، مسائل و موضوعاتی از دیگر ادیان به عرصة تفسیر قرآن راه یافت. با مسلمان شدن گروهی از اهل کتاب اسرائیلیات و نصرانیات در میان اندیشه‌های تفسیری رسوخ کرد.

در این دوره، تفسیر به حوزه‌های ادبی، لغوی، تاریخ امت‌های گذشته و مجاوران جزیرة‌العرب تسری یافت. به علّت بروز اختلافات سیاسی و مذهبی بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) در این دوره با شکل‌گیری فرقه‌های مختلف مذهبی و تشکیلات سیاسی متنوع، تفسیر رنگ کلامی و فرقه‌ای به خود گرفت و نهضت‌های کلامی در مقام دفاع از اندیشه‌های خود از قرآن سود می‌بردند. در واقع تفاسیری که در این دوره سر برآورد مبنای فکری مذاهب خاص به شمار می‌آید[5].

در دورة تابعان زمینه‌ای فراهم شد که اجتهاد در فهم قرآن از رشد فزاینده‌ای برخوردار شود و به این دلیل نظرات تفسیری در مورد آیات، افزون گردد. شاید علّت آن باشد که در این زمان افرادی از غیر عرب و از جمله پارسی زبانان به اسلام گرویدند. آنان ناگزیر از شناخت و فهم و تفسیر قرآن بودند. از این رو می‌بایست شرح و تفصیل واژگان و آیات بیش از پیش نمایان باشد و این خود دلیلی بر توسعة گسترة تفسیر در زمان تابعان و به تبع آن کثرت اختلافات تفسیری شد[6].

بعد از تابعان و در نیمة اول قرن دوم، تدوین تفسیر آغازیدن گرفت[7]. هر چند در ابتدای کار روایات تفسیری ذیل بابی در کتاب‌های حدیث آورده می‌شد، ولی به تدریج و با تلاش عالمانة مسلمانان، احادیث و اقوال تفسیری منقول از پیامبر اکرم(ص)، صحابه و تابعان در کتاب‌های تفسیری سامان یافت.

تعیین یک شخص به عنوان نخستین کسی که به تفسیر منظم قرآن به صورت آیه به آیه به ترتیب مصحف پرداخته و اثری از خود بر جای گذاشته باشد کار آسانی نیست. ابن تیمیه (د.728 ق.) و ابن‌خلّکان (د.681 ق.)، عبدالملک بن جریح (د.150 ق.) را نخستین کسی دانسته‌اند که تفسیری بر قرآن نگاشت[8]، حال آنکه مورخان تفاسیری را برشمرده‌اند که حتی پیش از سال 100 هجری نگاشته شده است[9]. البته معلوم نیست که این تفاسیر از نظم و نسق آیات و سوره‌های مصحف پیروی نموده‌اند و یا پاره‌ای اقوال تفسیری پراکنده و نامنظم بوده است.

با این همه تفسیرنگاری که از نیمه نخست قرن دوم آغاز شده بود در نیمة دوم قرن سوم به صورت یک موضوع مستقل درآمد و از قرار گرفتن در ذیل دیگر مطالعات دینی خارج شد. از این زمان به بعد، تفسیر به مثابه دانشی مستقل به صورت جداگانه و منظم به رشتة تحریر درآمد[10].

با گذشت زمان و فاصله گرفتن از زمان صحابه، رویکرد به قرآن تغییر نمود و جنبه‌های اجتهادی در تفاسیر پیش از هر جنبة دیگری نمایان گشت. نوع نگاه به احادیث تفسیری، اقوال مفسران صحابه و تابعان و اسرائیلیات موجود در تفاسیر قرآن دیگرگون شد و پالایش متون تفسیری از جعل و خرافه و تزییف از سوی برخی مفسران دردمند و دلسوز به صوری جدی پی‌گیری شد.

با رشد معرفت و توسعة بینش علمی، فرهنگی، اجتماعی و اعتقادی مسلمانان، تفاسیر مختلف با رنگ و محتوای کلامی، فقهی، فلسفی، اجتماعی، اخلاقی، تربیتی، عرفانی، علمی ـ تجربی و تفاسیر جامع در جامعه علمی مسلمانان تدوین شد.

با نگاه به تاریخ پرفراز و فرود تفسیرنگاری درخواهیم یافت که هر یک از تفاسیر قرآن در فضای فکری و فرهنگی خاصی تألیف یافته و عناصر فکری ـ فرهنگی و تحولات اجتماعی، اخلاقی و عقیدتی زمان مفسر نوع رویکرد او را به قرآن تعیین می‌نموده است. مفسران هر کدام بسته به موقعیت زمانی که در آن به سر می‌برده‌اند، در پی گشودن افق‌های قرآنی در جامعه خود برآمده و در این راه هر کدام به نتیجه‌ای خاص رسیده‌اند.

رویکردهای فقهی، اصولی، کلامی، زبانی، علمی و همگی نتیجة موقعیت‌های اجتماعی ـ فکری معینی بوده است که برای بهبود اوضاع زمان خود ظاهر شده‌اند و مفسران هر کدام فرزند زمان خود بوده‌اند. به باور برخی هیچ یک از این سبک‌ها به تنهایی نتوانستند فهم و درک مطلوب از آیات قرآن را محقق سازند و عقل و اندیشه مسلمانان امروزی را از خلال واقعیت‌ها و شرایطی که در آن به سر می‌بریم به یک دید فراگیر برسانند[11]. این وظیفه‌ای است که بر دوش مفسر امروز نهاده شده و رسالتی است که در جهت تبیین اهداف قرآنی باید آن را به انجام برساند. شاید این انتظار از مفسران گذشته، انتظار به جایی نباشد.

[1]ـ کلمه «قصص» در قرآن بر وزن «عسس» آمده است نه بر وزن فرق (جمع فرقه). این واژه در اصل به معنای «پیگیری» و «ردیابی» است و صورت جمع ندارد. این واژه ارتباط چندانی با کلمه «داستان» در زبان فارسی ندارد. داستان در فارسی بیشتر افسانه و رمان و قصه را به ذهن متبادر می‌کند و گاهی نیز با توسعه معنایی به معنی «ماجرای واقعی» به کار می‌رود. «قصص» به معنی رمان یا حوادث خیالی نیست، بلکه به معنی «سرگذشت و ماجرای واقعی» است. قصص را مرادف «روایت» نیز می‌توان گرفت. حاصل آنکه در نتیجه یک اعراب گذاری غلط (به یک نقطه گردد رحیمی رجیم) قصص را جمع قصه گرفته‌اند و چه خرافات و سخنان نامعقول را در اذهان مسلمانان جای داده‌اند. برای تفضیل بیشتر ر.ک: فولادوند، محمد مهدی، قرآن شناسی، چاپ اول، انتشارات الست فردا، تهران: 1381، ص 220.

[2]ـ ذهبی، محمدحسین، التفسیر و المفسرون، [بی‌تا]، [بی‌جا]، ج 1، ص 37.

[3]ـ همو، پیشین، ص 97و 98؛ معرفت، محمد هادی، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، الطبعة الأولی، الجامعة الرضویة للعلوم الاسلامیّة، مشهد: 1419 ق. ج 1، ص 309، 307.

[4]ـ طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، جامعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، قم، [بی‌تا]، ج 15، ص 342.

[5]ـ ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 130 و 131؛ معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج 1، ص 447، 432.

[6]ـ الرومی، فهد بن عبدالرحمن‌بن سلیمان، منهج المدرسة العقلیة الحدیثة فی التفسیر، الطبعة الأولی، مؤسسة الرّسالة، بیروت: 1401 ق. ج 1، ص 20 و 21.

[7]ـ عمید زنجانی، عباسعلی، مبانی و روش‌های تفسیر قرآن، چاپ چهارم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران: 1379، ص 68.

[8]ـ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج 20، ص 322، ابن خلّکان، وفیات الأعیان، ج 2، ص 338، به نقل از رومی، منهج المدرسة العقلیة الحدیثة فی التفسیر، ج 1، ص 23.

[9]ـ همو، پیشین؛ همچنین نک: عمید زنجانی، مبانی و روش‌های تفسیر قرآن، ص 68.

[10]ـ عمید زنجانی، پیشین؛ همچنین نک: ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 140 به بعد.

[11]ـ غزالی، محمد، تعامل روشمند با قرآن کریم، ترجمه علی‌اصغر محمدی‌سیجانی، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران: 1379، ص 36و 37.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ