حاج احمد گل و گلاب
از اينکه بعد از مدت ها شما را در فضاي سايبر زيارت مي کنم خرسندم. ما هميشه به يادت هستيم. با آقا مهدي از طريق چت و يک بار هم آقا موسي الرضا را در بروغن زيارت کرديم و جوياي احوال شديم. دلمان براي آن روزها به قدر ارزن شده است. گاهي در ميان اين روزمرگي ها و شب مرگي ها خاطرات آن روز ها را جست و جو مي کنم و همواره اولين چيزي که به ذهنم مي رسد ساسات کشيدن هاي مرتضي شهرآبادي با موتور ايژ است. عجيب سوژه اي است و کاريزماي خاصي داشت. به هر حال خانواده رباني خواه و مخصوصا پدر بزرگوارتان براي خانواده ما هميشه محترم بوده اند و همواره به عنوان افرادي فرهيخته، اديب و روشنفکر از شما ياد مي کنيم. احمد جان از پيام هايي که گذاشتي بي نهايت سپاسگزارم. ببخشيد که با تاخير پاسخ دادم. به هر حال در گرم و سرد روزگار آن هم در احوالات تاريک امروزي آدم گرفتاري هاي خاص خودش را دارد. باز هم بهت سر ميزنم. ضمنا وبلاگت رو هم لينک دادم. با آرزوي توفيق